عمر و کار
یک زمانی، در برخورد با پروژهها، وقتی صددرصد باب دلم نبودن، با بیعلاقگی به خاطر پول و روزمه قبولشون میکردم و چون براشون توان و خلاقیتم رو صرف نمیکردم نهایتا از نتیجه هم راضی نبودم...و به خودم میگفتم خب اینکه کار اصلی تو نیست،باید اون انرژی رو بذاری برای کار اصلیت! از یک جایی ببعد از خودم پرسیدم کار اصلی تو چیه؟ مگه چیزی غیر از اینکه بتونی هنروخلاقیتت رو توش بروز بدی و ازش درآمد کسب کنی و ثمری هم برای مخاطب داشته باشه؟ بعد دیدم که حتی همون پروژههای دوست نداشتنی هم میتونن واجد این خصوصیات بشن! اون چیزی که فکر میکنم کار اصلی منه،هرگز نخواهد رسید.کار اصلی من خرج کردن هنرم برای کارهاییه که در دسترسمه، هدف و اثرگذاری درست و سود مالی و چالش متوسط و معقولی داره...دیگه با این دید هیچکاری به نظرم کوچیک و بیاهمیت نیست. الان اگر یک کاری با این شرایط بهم بدن،سعی میکنم حداکثر هنر و خلاقیتی که دارم رو صرف کنم و اون کار رو مال خودم کنم...من فهمیدم که ارزش یک کار به اندازهی عمر و زحمتیه که پاش خرج میکنم...نه کوچیک و بزرگ بودنشو نه موضوعش...