اردی بهشت

بسم الله


ساختن رویا

تبدیل رویا به تصویر!

تبدیل موهومات مغزی به کلمات نه چندان قابل فهم!


و دیگر هیچ!

آخرین مطالب

  • ۱۹ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۱ غم

۵ مطلب با موضوع «بانوی اردیبهشــــــتی» ثبت شده است

بسم الله


سالهاست و مدت هاست در مفهوم زن بودن دچار علامت سوال و تردید بزرگی شده ام . و همه را مرهون لطف و خدمات شما انسانهای مزخرف بزرگواری هستم که با من معاشرت و برخورد داشته اید. به جز دوستانم که خودم شخصا در انتخاب و حذف آنها نقش دارم بقیه انسان های زندگی ام مرحمتی روزگار بوده اند.

انسان هایی که دوست دارند تو را برای خودت تعریف کنند.  وتوی تعریفی که خودشان دوست دارند بگنجی . مساله اینجاست که اساسا تعریف مشخصی هم ندارند و اصلا تا به حال فکر نکرده اند! فهمیده ام فکر کردن پدیده ی غریبی است که بسیاری ابناء بشر با آن بیگانه می نمایند!

قدیم تر ها بچه تر که بودم نظراتم به کلی با امروز فرق داشت. دانشجوی دوره کارشناسی بودم مغز پر شرو وشوری داشتیم... اخرهای دوره لیسانسمان که شد بچه ها کم کم شروع کردند به ازدواج کردن و متاهل شدن و همه ما مثل همه موجودات زنده ی دیگر شوق این حرکت و این اتفاق را داشتیم! همه خواستگارها هم به نظر آدمهای خوبی می آمدند! البته بماند که توی دانشگاه به شخصه همه را گاز می گرفتم و پاچه ی همه کس و همه چیز را می گرفتم که الان به نظرم کار غیرضروری ای می آید اما آن موقع ها اخلاقم این طور بود!

همگی مان شوق ازدواج و تجربه ی همسر داشتن و مادر شدن داشتیم. حاضر بودیم به خاطر ازدواج توی زندگی مان تغییر مسیر بدهیم. عاشق مهمانی دادن و مهمانی گرفتن خرید لوازم آشپزخانه و لباس بچه و اینطور چیزها بودیم.

حتی بعضی از دوستانم ترم اخر دانشگاه که ازدواج کردند درسشان را رها کردند... نه اینکه فکر کنید دانشگاه آزاد واحد شنگولستان را رها کرده باشند دانشگاه تهران را که اینهمه برای قبولی اش هر پشت کنکوری ای شوق دارد رها کردند.

من نیز بعد از پایان ترم 9 ازدواج کردم. با مردی که نیمه گمشده ام به نظر می آمد..با همه ی ان شوق و ذوق ها و انگیزه ها و انگار شیرجه زدم توی دنیای رنگ و وارنگ و پر حاشیه زنان و زنانگی و همه روزمرگی های مربوط به آن ... همه ی آن چیزهایی که آخرش به اینجا ختم می شود که وجود مستقل خودت را از دست بدهی و تنها با همسر یا مادر تعریفت کنند.

اما مدتی بعد از همسرم جدا شدیم. و من بعد از درآمدن از اغمای روحی زندگی جدیدی را آغاز کردم.

با چیزی دگرگون شده در درون خودم.

و اکنون چند سالی می شود که از آن ماجرا ها می گذرد. به نظرم می رسد که راه جدیدی در زندگی ام پیدا کرده ام... به همه ی روزمرگی هایی که زن ها خودشان را  در آن غرق می کنند و دنبال کار مفید دیگری نمی روند می خندم....الان دیگر حاضر نیستم به خاطر هیچ کس از مسیری که در زندگی ام به سختی پیدا کرده ام دست بکشم... و نمی خواهم وجودم در کسی ذوب شود... احساسات زنانه ام را دور نریخته ام. به رسیدگی به امور خانه علاقه دارم. غذا پختن و وقت صرف کردن برای آن را دوست دارم.اگر دوستی برای نگه داشتن فرزندش نیاز به کمک داشته باشد استقبال میکنم، اما دیگر نمی توانم دچار زنانه زدگی بشوم! دوستان بسیاری دارم که تمام هم و غمشان در آوردن رنگ موی مورد علاقه شوهر و خریدن مبلمان هماهنگ با گلدان ته حیاط است. کسانی که صورت های گرانبها و مغزهای ارزان قیمت دارند....

خانه هایی که ویترین های کریستال و ظروف نقره اش از کتابخانه اش قیمتی تر است... و البته جامعه ما نیز اینگونه زنان را بیشتر دوست دارد.

در این سالها با مرد هایی مواجه شده ام که اینگونه زنان را می خواستند اما حاضر نبودند بهای آن را بپردازند!و در اخر همسرشان را بابت اینهمه ولخرجی و هزینه و کم عقلی سرزنش می کردند.  این ها همان مردانی هستند که پیش از ازدواج زنان را از اشتغال تحصیل و حضور در جامعه منع می کردند، و حالا از تبعات داشتن همسری که خود پسندیده اند سر باز می زنند.

انسان هایی که مدام به زنانی که به دنبال استقلال فکری و مالی و روحی بوده اند اینگونه تلقین کرده اند که شما زن نیستیند و احساسات ندارید. حق ندارید از خرید لباس های متنوع یا چیزهای دیگر لذت ببرید و بدتر از همه اینکه حق ندارید ازدواج کنید. انسان هایی که همه چیز را مطابق با الگوی ذهنی خود می سنجند. و همه چیز را از دریچه نگاه خود می بینند و می پذیرند.

مردانی که در نهایت می فهمند به زنان عاقل و رشد یافته نیاز داشته اند.... اما چیز دیگری انتخاب کرده اند....




بانوی اردیبهشتی
۰۴ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



شناختن زن ها به گمانم سخت است!

مثلا من! گاهی خودم هم نمیدانم چه میخواهم!

گاهی حاضرم خوشبخت نباشم

به خاطر تو...




بانوی اردیبهشتی
۱۹ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...



در راستای تغییر کردن معنای خیلی چیزها در زندگی مان...


از بین همه ی حرف های فرهنگی انتخاباتی، مثلث "معلم مادر مسجد" ، بیش از همه شان به دلم نشست. 

 انگار که همان حرفی باشد که در گلویم گیر کرده بود! 


انگار که به قدر چند سال حرف زدن سبک شدم... 




بی ربط نوشت

: معتقدم کار  کردن برای فرهنگ و اعتقاد و دین توفیقی است که نصیب هر کس نمی شود. و اصراری که بعضی ها برای فرهنگی نشان دادن چهره شان می کنند کاملا بیهوده است. دغدغه فرهنگ چیزی است که از دل می جوشد...

بانوی اردیبهشتی
۲۱ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله..،




حس بدی است...اینکه گرایش یا هدفی در وجودت بیدار شده باشد که نتوانی انجامش بدهی..وحتی بدتر اینکه در راستای فراهم کردنش کاری نتوانی انجام بدهی...

انگار که نیمی از وجودم معطل مانده باشد...مقداری از آن چیزی که هستم... و همه ی همه ی کارهایی که میکنم واقعا آنی نیست که میخواهم و انتظار دارم...و صرفا  "کاری" می کنم که کرده باشم....

انگار که بعضی چیزها معنای سابقشان را برایم از دست داده باشند....

کاری که می کنم آن چیزی که نیست که واقعا می خواهم... یا در بهترین حالت همه ی آن چیزی نیست که میخواهم...و قسمتی از آن است....

گاهی  حسودی ام می شود به آدم هایی که هرچند نقش های کوچکی داشته باشند، اما دقیقا همان چیزی است که انتظارش را داشته اند،  (نمی دانم اصلا همچین آدمی وجود دارد یا نه)

در واقع اصلا بزرگی و کوچکی و تعدد کار مطرح نیست، مهم تصوری است که از خودمان داریم...که باید با کاری که می کنیم مطابقت داشته باشد... 


بانوی اردیبهشتی
۲۱ خرداد ۹۲ ، ۲۱:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



آن هایی که دم از تساوی حقوق زن ومرد میزنند...و از مشارکت کم زنان در راس مسئولیت های جامعه اظهار تاسف میکنند... 

ان هامیخواهنداز زن مسلمان ایرانی ، یک مرد مونث غربی بسازند..،.در این نوع نگاه زن مدیرارشد است. یک سیاستمدار برجسته پژوهشگر دانشمند....است! و به شخصیت اجتماعی اش می بالد! 

زن در غرب اگر کالا نباشد نهایتا یک انسان است مساوی بامرد! 


اما زن مسلمان ایرانی انسان ساز است! اوست که پژوهشگر و سیاستمدار و دانشمند و مدیر تربیت میکند...

زن در نگاه اسلام است که مرد از دامنش به معراج میرود...و بیش از همه به مادر بودنش افتخار می کند... 

بانوی اردیبهشتی
۱۶ خرداد ۹۲ ، ۱۴:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر