اردی بهشت

بسم الله


ساختن رویا

تبدیل رویا به تصویر!

تبدیل موهومات مغزی به کلمات نه چندان قابل فهم!


و دیگر هیچ!

آخرین مطالب

  • ۱۹ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۱ غم

۱۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

بسم الله



بلایی که شبکه های اجتماعی سر نسل ما آورده است...

پست می گذارند راجع به موضوعی انسانی / فرهنگی / اجتماعی / سیاسی / دینی... 

موضوعی که کاری باید برایش کرد

فکری کرد...

طرحی نو در انداخت..

پست می گذارند درباره مشکلاتی که بزرگ اند...


و ما لایک می کنیم! 

انقدر لایک می کنیم تا پست هات می شود!

نمی فهمم! 

انگار که همین لایک ساده 

شانه هایمان را خالی می کند از بار مسئولیت فکر کردن و طرح دادن و کمر همت بستن... 

همتمان کم کم به اندازه لایک می شود! 

در همین حد که تایید کنیم و حتی ریشیر، 

انگار که مسئولیت اجتماعی مان را انجام داده ایم! و شب ها میتوانیم به امید هزاران دکمه ی لایک ی که در طول روز فشرده ایم ، راحت بخوابیم....



پ.ن : شبتان بخیر باد! 


بانوی اردیبهشتی
۳۰ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله


در راستای نقد و رصد رسانه!! میخواستم درباره ی باغ سرهنگ بنویسم! 

اما بیشتر که فکر کردم دیدم اساسا چیز زیادی هم نمی شود نوشت...

یک کار با استیل زنانه...

دلالت های فمینیستی...

سراسر لمپنی و لودگی...

فرهنگ عجیب و غریب ازدواج بدون اطلاع خانواده! و دختری که این وضع را می پذیرد! 

و دیگر هیچ...

 


پ.ن: بازیگر سریال هم امدند توی رسانه ملی فرمودند دور هم خوش گذشت. 


بانوی اردیبهشتی
۲۷ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...



از یک زمانی به بعد...

دیگر نمی برندت..

خدای جنوب دانشگاهتان هم که بوده باشی،

دیگر باخودشان تو را 

نمی برند....

سنگدل ترین و بی تفاوت ترین ادم دنیا هم که باشی..

نمی توانی 

ادعا کنی

دلت نمی گیرد...

و روز رفتنشان را...

از پشت پرده ی اشک

نگاه نمی کنی....

و صورتت را بر می گردانی...

تا چشمانت را 

کسی نبیند...

و هیچ کس نمی فهمد...

اما...

یک موقعی

یاد می گیری....

جنوب را گسترش بدهی..

به اندازه ی همه ی انچه که 

خدا 

افریده است...

و به اندازه

همه ی 

ان سنگرهایی

که تو 

روزها 

تویشان، می جنگی....

ما قبیله ی بازماندگان...

یک جنوب هم برای خودمان داریم...

برای ما دیگر همه جا ، آنجا ، شده است...

برای ما هرروز 

زمین صبحگاه است و اعزام..

دیگر فرقی ندارد... شمال یا جنوبش...

ما هرشب دوکوهه می خوابیم...

....


بانوی اردیبهشتی
۲۵ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

بسم الله


دیشب خواب دیدم 

که توی پاریس زندگی میکنم! 

22 بهمن بود 

وداشتیم با خانواده می رفتیم راهپیمایی! :)

به این می گویند صدور انقلاب اسلامی !!!! :)))

بانوی اردیبهشتی
۱۹ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله



یک دوستی 

گله می کرد

از اینکه چرا ،

 ما 

جماعت به اصطلاح حزب الهی 

وقت اتفاق افتادن فجایع سیاسی فرهنگی اجتماعی 

فقط بلدیم انتقاد کنیم 

وقتی 

یک کسی

که احتمالا یک مقادیری تنها هم هست

دارد کار خوب و ازرشمندی می کند

کسی از همان جماعت حزب الهی اماده به انتقاد 

حمایت و تشویقش نمی کند؟

مگر نه اینکه هر دوجنبه اش لازم است؟

راست می گفت!

و اینکه 

ما عمدتا به خاطر انتقادهایی که وظیفه خودمان می دانیم انجام دهیم

وقت نداریم کارهای خوب ادمها را تشویق و حمایت کنیم...

و عادت کردیم بگردیم دنبال نقطه های سیاه برای انتقاد.


البته ...بماند که بعضی وقت ها به ناحق و بیش از حد کسی را بالا می بریم . و بعضی وقتها برعکس! 

و البته این هم بماند که بعضی ها ظرفیت تشویق ندارند.

و این هم بماند که بعضی ها حقشان است!!




بانوی اردیبهشتی
۱۹ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله


هنوز هم نفهمیدم!

چطور آدمهایی هستند 

که وبلاگشان فقط یک جنبه دارد!

یا چند وبلاگ را با هم موازی اداره می کنند و 

دلشان

پاره نمی شود!

هنوز هم نفهمیدم 

این ادمهایی که وبلاگشان فقط یک موضوع دارد 

مثلا فقط خاطرات و نوشته های شخصی

یا فقط تحلیل مسائل خاص 

ایا حرفهای دیگرشان را کجا می نویسند؟ 

آیا! 

آیا اساسا حرف های دیگری دارند؟

ندارند؟

نمی نویسند؟

کجا می نویسند؟

چطور می توانند وبلاگ نویس باشند ولی در مقابل نوشتن حرف های شخصی شان توی وبلاگ مقاومت کنند؟ :|

بیشتر از همه از آنهایی تعجب میکنم  که 

فقط در یک موضوع حرف دارند و والسلام! 


پ .ن : خوش به حالشان! 

بانوی اردیبهشتی
۱۹ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله....



نمیدانم امسال تازه مد شده یا من تا به حال متوجه ش نبودم! 

منظورم فرهنگ واژه هایی چون "کاخ" جشنواره و "ردکارپت" ی که فرش زیر پای اسطوره های! سینمای مردمی! ایران می شود. 


کاخ و فرش قرمز ، و هزار و یک چیز دیگر که در جشنواره های خارجی هست و هنوز خیلی هایشان را نتوانسته اند برای جشنواره ی فجر خودمان بازآفرینی کنند!

فرایند اسطوره  سازی و ستاره سازی در سینمای جهان ، چیزی نیست که کسی بتواند انرا انکار کند یا از ان اظهار بی اطلاعی کند. در جهان غربی که اساسا خدایی برای پرستش وجود ندارد و انسان کاملی نیز برای خود متصور نیستند، به اسطوره هایی از نوع سینما پناه می اورند! و در کاخی که برای خدایان سینما می سازند ، سوپراستارها را پرستش می کنند. 

در واقع مردم را به پرستش خدایانی مشغول می کنند تا خودشان از دلارهای سیاهی که از قبل همین خدایان به جیب می زنند، مردم دیگرملت ها را که به خدای انها ایمان ندارند سلاخی کنند! 


ما چرا انقدر اصرار داریم که از کاخ و ردکارپت انها و همه چیزانها استفاده کنیم؟ 

چرا اصرار داریم کاری کنیم که می دانیم به نتیجه نمی رسد؟ در کشمکش فرهنگ سنتی ایرانی و فرهنگ غربی، ما  غربی نخواهیم شد، و فرهنگ خودمان را هم از دست خواهیم داد... 


علاوه بر همه ی اینها، حرف زدن از کاخ و اسطوره هایی که هیچ ربطی به ملت ما ندارند ، درست در زمان سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، از ان حرفهایی است که درد دارد...


بانوی اردیبهشتی
۱۸ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۰۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله



ما خیلی بی سوادیم! بماند که از همان دانشگاههایی که شما برایمان درست کردید مدرک گرفتیم! از همان جایی که حتی خودتان حاضر نیستید تویش درس بخوانید و ترجیح می دهید بروید ینگه ی دنیا عشق و حال! 


وقتی یک نفر توهین می کند، یعنی از حرفهای حق طرف مقابلش اتش گرفته است! خوشحالیم که حرفهایمان انقدر مورد توجهتان بوده است! 


ما بی سوادیم! اما دولتی که وزیر فرهنگش ، مدیرانی را منصوب می کند، که فیلمی مثل خانه ی پدری را رفع توقیف می کنند، و به ازادی در رسانه و سینما افتخار می کند ، و خود را حلقه به گوش من تبع مدیریتی خویش تصور می کند، از همه بی سواد تر است! 


پ.ن : لطفا اگر سوات ! دارید، از محتوای فیلمهایی که اکران می کنید هم دفاع کنید. باتشکر!! 



بانوی اردیبهشتی
۱۶ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




"یک زمانی مدیرانی بودند، که آمدند خیلی فیلمها را توقیف کردند، بعد ما امدیم سرکار! و همه ی فیلمهای توقیفی مدیران قبلی را پخش کردیم! دیدید که آسمان به زمین نیامد! پس باید قضاوت را به مردم واگذار کرد، هنرمند را آزاد گذاشت ، و سانسور را برداشت!



این سخنان گهر بار یکی از مدیران سینمایی سالهای گذشته ی این مملکت بود! که دیشب در برنامه ی ققنوس که به مناسبت جشنواره ی فجر هرشب، پخش می شود، ایراد شد!


ایشان یا نمی فهمند یا خودشان را به نفهمی زده اند!

بی فرهنگی ، ویروس انفلوانزا نیست که در عرض یک ماه نیمی از جمعیت یک منطقه را درگیر کند و به کشتن بدهد! 

این بزرگوار! که روزی سکان دار بخشی از سینمای این کشور بوده اند، ایا انتظار داشته اند که با اکران یک فیلم مثلا درباره ی دختران فراری، به ناگاه از فردا همه ی دخترها از خانه فرار کنند! و اینکه این اتفاق نیافتاده است ، نشان می دهد که فیلم تاثیر بدی نداشته ، و مردم خودشان فهمیده اند!!!

آسمانی که ایشان منتظر بوده اند، بعد از اکران فیلم ها به زمین بیاید، در طول یک شبانه روز به زمین نمی آید، بلکه شاید سی سال و یا به اندازه ی یک نسل طول بکشد...

وقتی ما فیلمی درباره ی روابط ازاد جنسی ، طلاق ، دختران فراری ، قتل ، روسپی گری ، اعتیاد ، و مواردی از این دست را می سازیم و به خورد مخاطب می دهیم، انتظار وقوع نتایجش را باید در نسل بعد داشته باشیم! 

سینما حتی اگر شان ترویجی نیز نداشته باشد ( که قطعا دارد) شان عادی سازی دارد! یعنی به مرور چیز هایی را که قبلا ضدارزش بوده اندو تقبیح می شده اند به امری عادی تبدیل می کند! 

کم کم شاهد شنیدن این جملات هستیم که : 

طلاق یه چیز عادی ه! فلانی و فلانی توی فامیل طلاق گرفتن! خیلی دوستانه، نمردن که! پس منم..

یا اینکه : مگه اون که راحت باهمه رفیق! بود همه جور مهمونی ام میرفت، مرد؟! مگه من از محدود کردن خودم به کجا رسیدم؟! بذار بچه ام راحت باشه...

و غیره! 


و حالا باید از این دوستان! پرسید چرا انقدر که به فکر اسیب شناسی مشکلات جامعه هستند، محض رضای خدا یک بار اشتباها، سعی نمی کنند الگوسازی کنند؟!! 

چرا اسم فیلم هایی که سراسرش چرک و کثافت و گناه است را فیلم اجتماعی می نامند؟!! 

چرا از خودشان نمی پرسند، دلیل قهر مردم باسینما چیست؟!!! ایا انها مقصر نیستند؟!




بانوی اردیبهشتی
۱۵ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



این اغوش بازی که دولت و سینما گران برای هم گشوده اند، و این قربان صدقه رفتن ها ، و اشتی سینما!!! با مردم و دولت ! را خیلی خوشبینانه نگاه نمی کنم! 

نه سینماگران ما کسانی اند که به همین راحتی اغوش بر کسی بگشایند! نه دولت روحانی کسی است که به همین راحتی باج بدهد!

 اخر این عشقولانه دولت و سینما به انجا میرسد که همدیگر را ریشخند می کنند به سمت من و شما لبخند ژوکوند می زنند و در نهایت کار خودشان را می کنند! 



پ.ن : این هنرمندان بزرگواری که اصرار دارند هنر سفارشی نباشد و جوشش درونی هنرمند، پس بی زحمت مارا مجبور نکنید درونیاتتان را تحمل کنیم! و پول ساختن درونیاتتان را هم خودتان بپردازید نه از جیب مردم... 



بانوی اردیبهشتی
۱۲ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...



از دهه ی فجر بودنش که بگذریم

از پیروزی انقلاب حتی..

این روزها همیشه برای مایی که هیچ وقت آن روزها را ندیده ایم...

یک حس قدیمی به همراه دارد...

احساس تزئین کردن کلاس به کاغذ کشی ها و ریسه های رنگی و پرچم های سه رنگ

 شور و شوقی که به خاطر دهه فجر توی خانه و مدرسه همه داشتند و داشتیم.

حس خوب سرود ها وبرنامه ها ی انقلاب...

نمایشگاه های دهه ی فجر که پر بود از ماکت های "امام آمد"

حس دیو چو بیرون رود فرشته در آید!!

تئاترهای مدرسه ای که همیشه نقش ثابتش شاه و ساواکی بود!

افکت هواپیمای امام که از رادیو پخش می شد...

سرودهای انقلابی ای که به جای یه توپ دارم قلقلی ه از بر می کردیم...


اما..

نمی دانم ایراد از ماست یا ...

نسل بعد از ما..

همین بچه هایی که الان دبستان ی اند...

آیا...

بیست سال بعد...

چه تصوری از فجر پیروزی انقلاب اسلامی کشورشان خواهند داشت...؟

ما انقلاب را صادر نکردیم به کشور های دیگر آنطور که باید شاید...

دارم فکر می کنم

حتی به نسل بعد

منتقلش خواهیم کرد؟.....



لاله ها قامت سرخ عشقند...

سرنوشت تو با خون نوشتند...

پیکر پاکت ای جان به کف را

از ازل با شهادت سرشتند...

بهمن خونین جاویدان...

سرود را دانلود کنید...

بانوی اردیبهشتی
۱۱ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله



گاهی وقت ها خدا

یک کاری با آدم می کند...

که توی رودربایستی با خودت هم میمانی...

آن وقت هایی که دور از چشم خدا!

 به خودت دروغ می گویی!

تا تصوری را که همه عمر از خودت داشتی نشکند...

میدانی که...

خدا می داند...

پس برایت مهم نیست به خودت دروغ بگویی!

اما ...

یک زمانی...

 واقعا می شکند...

و خدا ناگهان..

تورا 

با همه ی خودت 

با همه آنچه این سالها 

از خودت ساختی 

مواجه می کند..

با حقیقت...


و  بعد....

فرو می ریزد....




بانوی اردیبهشتی
۱۱ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...



این روز ها ، صدا و سیما از جشنواره ی فجر به نام "سال تحویل سینمای ایران " نام می برد! و آشتی مردم با سینما ها! گرچه که همیشه از چنین تعابیری برای جشنواره ی فجر استفاده می شده است، اما لمسال انگار تاکید بیشتری بر آن می شود!  انگار قرار است که شاهد تحول بیشتری در سینما باشیم! 

وقتی جشنواره ی فجر را از دوره ی بیستم تا سی ام بررسی می کنیم، با کمی جستجو و دقت نظر، می توانیم به تحلیل نسبتا خوبی از فضای مدیریت فرهنگی کشور در ده-دوازده سال گذشته برسیم! 

تحلیلی که کمک می کند تا به پیش بینی خوبی از جشنواره ی امسال دست بیابیم.

سالهایی در جشنواره بوده است که به خاطر مدیریت خاص ان سالها، شاهد فیلم های وزین تر و اکثرا دارای فضای دینی هستیم. اثاری که بسیاری از انها جزو فیلمهای ماندگار تاریخ سینمای ایران شده اند، 

و اگر خوب نگاه کنیم معمولا پس از چند دوره جشنواره از این دست، ناگهان به دوره ای میرسیم که پر از اثاری است که به نظر توقیفی می ایند! انگار که بخواهند هرفیلمی که در مدیریت قبلی به سطل زباله ریخته شده را بازیابی کنند! و اتفاقا می بینیم که بهترین فیلم و کارگردان ان سالها، بعدا سر از جشنواره های خارجی در میاورد، و فیلمهای نامطلوبی از لحاظ فرهنگی اجتماعی دینی از وی می بینیم. 

نه اینکه بخواهیم بگوییم جشنواره های خارجی لزوما، اتفاق ناخوشایندی است، اما وقتی رنگ و بوی سرسپردگی خودباختگی و بی فرهنگی به خود می گیرد، تعبیر دیگری پیدا می کند! 


گرچه که در سالهای اخیر و در دولت دهم، شاهد مدیریت فرهنگی قوی ای بر سینمای ایران نبودیم، با اینکه اصحاب سینما ، هر آنچه که دوست داشته اند بر پرده ی سینما و بر روی انتن تلویزیون رها کرده اند، اما ، صرف اسما اصولگرا بودن دولت دهم، و اتفاقات سیاسی اخیر کشور، فرصت خوبی برای بروز بداخلاقی های بیش از حد جماعت دایم معترض سینماگر شده است! 

و حالا با روی کارامدن دولتی که سیاست هایش به اصلاحات نزدیک است، فرصتی است تا خشم مثلا فروخورده ی چندساله را رها کرده و عقده گشایی کنند! 

و دقیقا به همین علت است که در جشنواره ی امسال بازهم شاهد بازیابی سطل زباله ی فیلم های توقیفی هستیم! 

و به خاطر همین است که امسال قرار است سال تحویل سینمای ایران باشد...

و بازهم برای همین است که دوست دارند اینطور القا کنند که سال اشتی است! ظاهرا قرار است که حسابی از خجالت سالهای دور از خانه!!! در بیایند! 

و بازهم در این بین، حقوق ملتی پایمال می شود که کسی داعیه دار دفاع از فرهنگ دینی از بین رفته ی انها بر پرده ی سینما نیست. 

و کسی نیست تا بگوید، تا کی اکثریت محقی مجبور خواهند بود ، فرهنگ اقلیت زیاده خواه از خود راضی ای را به جای فرهنگ اصیل اسلامی -ایرانی به خورد نسل آینده بدهند؟!



بانوی اردیبهشتی
۰۹ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



من از کل سریال ستایش تنها به دیدن چندین قسمت پراکنده و شنیدن داستان، بسنده کرده ام! و حتما میدانید که سریال های ایرانی هم معمولا با دیدن چند قسمت از انها کل داستان را می شود فهمید،

چیزی که در فصل اول و حالا در فصل دوم ستایش توجهم را جلب کرد، الگویی است که سعی دارد از خانواده ایرانی نشان بدهد.

حالا این سوال برای من به عنوان مخاطبی که در این جامعه زندگی کرده است پیش میاید که واقعا شخصیت پردازی و قصه چقدر به واقعیت خانواده ی ما نزدیک است؟! 

اساسا چند درصد از پدر شوهرهای ایرانی! تا این حد رذل و بداخلاق و ظالم اند! و چند درصد از عروس های ایرانی انقدر بدبخت!!! 

چرا دوست داریم با نشان دادن موارد ناهنجاری که در جامعه عمومیت ندارند، انها را رسمیت ببخشیم؟ 

بیایید جدی تر نگاه کنیم! تلویزیون چه بخواهیم و چه نخواهیم یک رسانه است که چشمان مخاطب و در نهایت قلب و ذهن انان را مدیریت می کند! تاثیری که رسانه های تصویری بر فرهنگ عمومی دارند چندین برابر رسانه های مکتوب و شنیداری است! علاوه بر اینکه تلویزیون در فرهنگ خانواده های ایرانی همواره عضوی از خانواده است که بر سر سفره های غذا و در کنار خانواده همواره حضور دارد! 

حالا شما فکر می کنید، تاثیر الگوهایی که در سریال ها و فیلم ها مطرح می شود، در دراز مدت ، بر فرهنگ خانواده ها چه خواهد بود؟ 

دختران ایرانی با دیدن این سریال چه احساسی نسبت به اینده شان پیدا می کنند؟ 

علاوه بر این اشکال اساسی دیگری که بر این سریال وارد است، ترویج عرفان بودایی و توجیه آن در ذهن مخاطب است! 

سکوت بره وار  و احمقانه ی ستایش در مقابل ظلم پدر شوهرش و تنها سلاح وی که اشک است، شیوه ی بودایی را در ذهن تداعی می کند!! البته به شکلی ناقص تر و ناشیانه تر.

عرفان بودیسم بر پایه ی سکوت و تحمل ظلم های وارد شده از طرف کسی که معمولا نماد حکومت است ، شکل می گیرد. از این طریق که کاراکتر مورد نظر که معمولا هم زن است ، با تحمل ظلم های عجیب و مکرر به رشد و تعالی روحی و معنوی می رسد! و تنها به همین تعالی روح و پراکندن عطر خوش انسانیت ! در مخیط اطرافش بسنده می کند! و برایش کافی است که آدم خوبی باشد!!! حال آنکه در تعالیم دین اسلام  سکوت در مقابل ظلم توجیه و جایگاهی ندارد.

در تاریخ نیز می بینیم که بودیسم همواره مورد حمایت انجمن های صهیونیستی و علی الخصوص امریکاست. چرا که با ترویج این فرهنگ فریاد مخالفانی که بر سیاست های ظالمانه ی صهیونیستی روز به روز کمتر و در نهایت خاموش می شود! 

از مثال هایی که می شود برای سریال های خارجی ای که مروج اینگونه فرهنگ بوده اند زد، سریال یانگوم یا جواهری در قصر است! که بازهم شخصیت اصلی داستان، سکوتی بره وارد در مقابل ظلم دارد، و عملا کار خاصی که انتظار داریم انجام نمی دهد.


این اشکالی که بر سریال ستایش می توان وارد کرد، انقدر بزرگ و مهم هست که بتوان کل کار را مردود دانست و از خیر ساخت و پخش فصل دوم ان گذشت! 


بانوی اردیبهشتی
۰۸ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...


آوای باران سریالی است که این روز ها خانواده های ایرانی را تقریبا پای گیرنده نشانده است!

این اولین کار اقای سهیلی زاده نیست که در  این فضا سیر میکند!

فضای یک درام خانوادگی و عاشقانه ! از نوعی که  مخاطب با روحیات رمانتیک ، آن را می پسندد و به همان علت مورد علاقه ی بینندگان ایرانی قرار می گیرد که سینمای هند!

قصه ی سریال کاملا عاطفی است! و می شود به حد خوبی گفت که از روی فیلمنامه های هندی کپی برداری شده است! و اگر بخواهیم خیلی دست بالا نگاه کنیم ، بخش هایی از قصه و کاراکتر ها را از داستان بینوایان ویکتور هوگو کش رفته است!

با کمی تسامح می شود گفت:

شخصیت باران به کوزت شبیه است! 

شکیب و زنش خانواده ی تناردیه!

دایی طاها ژان والژانی که به شدت استحکام شخصیتش کمرنگ شده ! 

نادر و زنش که نماد عقده های سرکوفته ناشی از تحقیر طبقاتی از طرف دایی طاهایشان هستند! 

و کیانوش که مبنای عملکردش در سریال بازهم براساس عقده های ناشی از فقر است.

عقده هایی که بر مبنای روانشناسی فروید شکل گرفته اند.

و  فرید که فرشته ی نجات ، باز کننده گره ها، شخصیت تماما سفید داستان های رمانتیک ، و نقض کننده ی پدر و مادرش است!

شخصیت مرضیه نیز با لحن  نچسب دیالوگ هایش که سعی کرده خیلی! تاثیرگزار باشد به دل نمی نشیند!


اما ای کاش که همین تقلید نیز هنرمندانه تر انجام میشد.

متاسفانه شخصیت پردازی ها  بیشتر از حد انتظار سطحی است. و تا میخواهیم تلاش کنیم به درون روح انها وارد شویم و باورشان کنیم ، با دیالوگ هایی که بیشتر شبیه نثر مسجع هستند و اصلا با بازیگر متناسب نیستند حالمان گرفته می شود!

علاوه بر این داستان نیز به کندی پیش میرود  به شکلی که نمی شود گفت آوای باران یک سریال حادثه محور است یا یک درام روانشناسانه که قصد تحلیل شخصیت هایش را دارد....


علیرغم میل باطنی مان کم کم باورمان می شود که آوای باران چقدر خاطرات مارا از سینمای بالیوود زنده می کند! فیلم هندی ای که قسمت های منشوری رقص و آوازش قلم گرفته شده است. و هدفی جز دستمال به دست کردن مخاطب برای پاک کردن اشک هایش ندارد!


اما اگر بخواهیم با نگاهی جامعه شناسانه تر به داستان نگاه کنیم، آوای باران در تحلیل زندگی طبقاتی و واقعیت های قشرهای خاصی از مردم موفق عمل نکرده است. بازهم به دلیل همان سطحی نگری و عدم پرداخت دقیق به موضوع. 

علاوه بر اینکه پاکدستی  بیش از حد و خلاف های دوست داشتنی! جماعت بی خانمان و بی نوا،  و چرک و کثیفی بازهم اغراق امیز جماعت ثروتمند، ما را به یاد کلیشه ی روسپی مقدس میاندازد! اما این بار "گدای مقدس!" 

جوری که در نهایت مخاطب فکر می کند که لزوما فقرا به هر نحوی باید حقشان را از حلقوم همه ی پولدارهای کثیف بیرون بکشند!

و  بدتر از همه اینکه دست اندرکاران به ما قول پایان بندی غافل گیر کننده ای را داده اند که همه ی "آدم بد ها" به عقوبت عملشان می رسند! 

این در حالی است که سریال 40 قسمت است و تا قسمت 37 ام به همین سیاق پیش رفته است!

ما را بیشتر یاد فیلمهایی میاندازد که به خاطر گرفتن مجوز و تشویق شدن توسط مدیران ظاهر بین و خودشیفته ی دولتی ، به خاطر داشتن پیام اخلاقی ، چند دقیقه عقوبت عمل و نصیحت هم تهش اضافه کرده باشند!

فیلمهایی که 90 درصد زمانشان به شیرجه زدن شخصیت ها در گناه و خلاف می گذرد و 10 دقیقه ی پایانش ناگهان همه توبه می کنند و عقوبت می شوند! حالا شما قضاوت کنید که میزان تاثیر گزاری کدام قسمت از فیلم در  "ضمیرناخوداگاه" مخاطبی که با گارد باز فیلم را نگاه می کند ، بیشتر است؟...

در نهایت می توانیم بگوییم ، آوای باران ، بارانی است که ابرهایش از هند آمده اند!




بانوی اردیبهشتی
۰۶ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




هیچ چیز انقدر بد نیست...

هیچ چیز بدتر از این نیست که 

مجبور باشی 

کاری را که دیگر به آن به آن تعلق نداری...

هی ادامه بدهی..

وهی ...

کش بیاید..

مثل یک بعداز ظهر کسالت بار و کشداااااااار تابستان....

که هیچ وقت تمام نمی شود....

بدتر از این نیست که

به جایی که هستی 

تعلق نداشته باشی...

مث مهاجرتی که...

بلیط برگشتش تاریخ ندارد..

 و تو کلی کار داری برای 

برگشتن....



بانوی اردیبهشتی
۰۶ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر