من توی دانشکده بابت اینکه نظرم با بقیه متفاوته باید عذر خواهی کنم!
:|
لازم به ذکره من صرفا نظرمو اعلام میکنم حتی اعمال نمی کنم! و صرف همون اعلام هم باید عذرخواهی کنم :|
من باید بابت متفاوت بودن خحالت بکشم.
بسم الله
یه جور ناامیدی عجیب دارم از قبول کردن سفارش ها
بارها هم شده که ادمها پیام دادن و گفتن که فلان جا یا برای فلان کار تو رو لازم داریم
بعد من گفتم باشه
بعد رفتن و دیگه پیداشون نشده
من مسخره ی شما نیستم!
کسایی هم که سفارش دارن و انجام میدم نهایتا پولشو نمیدن
وضعیت غم انگیزی ه!
خیلی غم انگیز تر
انقدر که دیگه وقتی سفارش میاد انگیزه ای برای انجامش ندارم ترجیح میدم برای دلم و برای دانشگاه کار انجام بدم.
بسم الله
بالاخره رفتیم قبرستون!!!
مکان دانشکده ماهم رفت مرقد امام...
هعی... دریغ.
چرا باید توی یک بیابون بی اب و علف دانشگاه بسازن؟
چرا هر چیزی که مربوط به خودشون باشه رو شمال شهر میسازن؟ و هرچی که مربوط به مردم باشه رو در بدترین نقطه شهرر..
.
.باید بریم دیوارها رو رنگ کنیم.
بسم الله
هر شب خواب های عجیب میبینم!
ایضا دیشب هم!
اصلا یادم نیست که خواب چی بود
فقط یادم هست که مثل همیشه راجع به تو بود!
و حتی تر کربلا
و اینکه رفتم کربلا و برگشتم اما یادم رفته برم حرم!
و خواب دوباره عاشق شدن.
اما
من توی بعد از تو را نمی شناختم.
چه اسم مسخره ای !
توی بعد از تو!
اسمایلی چند فحش ابداری که نصیبت می کنم.
اما زیاد هم بد نشد.
به هر حال
تو مال من نبودی....
اما بعد : نوشتن پروپوزالی که باعث میشود استاد نفهم روش تحقیق مسخره ات کند! و استاد فهمیده دانشگاه دیگری بگوید پایان نامه ات از سر این دانشکده زیاد است!
دلم میخواهد اسم استاد نفهممان را تگ کنم و بعد فحش بدهم که توی همه ی سرچ ها همه ببینند!
که فلانی که سر کلاس ارشد تدریس میکند و هنوز هم دکتری ندارد عجب ادم بی سوادی است. و سر کلاس ادای دانشجو را در میاورد! و چکیده مقاله ای که نوشتی را نمیفهمد! که دانشجو را مسخره میکند و به جای هر جلسه غیبت سه تا غیبت حساب میکند! که در مقطع ارشد برای همه منفی !!! میگذارد!!! و مسئولیت پذیری دانشجو را نمی فهمد. که برمیگردد سر کلاس میگوید دانشجو اولین کسی است که به استاد از پشت خنجر میزند!
که عجب موجود عقده ای است. سر کلاس اواز میخواند! و میگوید که معنی بسم الله به نام خدا نیست به معنی بفرما است!
خدا ما را از شرت رها کند.
سر فرصت اسم این موجود عتیقه را مینویسم فعلا بدانید استاد روش تحقیق دانشکده هنر یکی از دانشگاههای دولتی مملکتتان است!
تف!
بسم الله
این همه علم پیشرفت کرده هنوز نمی تونید دقیق پیش بینی کنید که اب و هوای عراق تو ایام اربعین چیه؟ هر سال اشتباه میکنن و هرسال ما با یه پدیده ی جوی ناگهانی مواجه میشیم که نابودمون میکنه.
:|
چی بگه آدم/حوا....
بسم الله
این همه خودسانسوری کردی تهش چی گیرت اومد؟
مثلا ادما برات احترام تر! قائل شدن یا روت حساب کردن یا چی؟
بیخیال :)
به جز اینکه همه ی اون چیزهایی که سانسور کردی و نگقتی مث سایه پشت سرت به راه افتادن؟
بسم الله
کار بدی نکردی اما
بعد از ان اتفاق
از تلفن..
زنگ در
نگاهی خیره
دلت هری میریزد...
بسم الله
واقعا عجیب نیست که من دیگه توی دنیای وبلاگ ها هیچ آشنایی ندارم؟ همه رفتند... و اگر نرفتند خاک میخورند..
و من ماندم اینجا تنها و خموش :|
بسم الله
هفته پیش رفتم کتابخانه حوزه هنری عضو بشوم،
با توجه به اینکه هنرجوی خودشون هم هستم و یکبار توی مصاحبه همه ی زیر و روی هنرجوهایشان را تحقیق می کنند!
شماره سه نفر معرف می خواستند ، دوست هم قبول نمی کردند فقط فامیل!
دادم!
یک بار زنگ زدند طرف جواب نداده!
امروز زنگ زدند گفتند معرف هایتان جواب ندادند ،
لطفا تشریف بیاورید شماره جدید بدهید!
اگر ادم ها برای ازدواج انقدر تحقیق می کردند ، امار طلاق توی کشور به صفر می رسید!
مسئول کتابخانه فرمودند به معرف هایتان اطلاع بدهید ما زنگ می زنیم ، که گوش به زنگ باشند!
معرف های ما بیکار نیستند!
کتابخانه حوزه هنری هم سازمان جاسوسی امریکاست.
من کتابخوارم!
کتاب هایتان مال خودتان!
این هم از کار فرهنگی مان!
اگر شیطان پرست بودم و می خواستم به کتابهای سحر و جادو و رمالی و غیره و ذلک دسترسی پیدا کنم ، معرف که هیچ ، همان نهاد های مسئول امور انحرافی ، دو دستی کتاب را توی سینی می اوردند خدمتمان!!!!
:|
کتاب ها و همه امور فرهنگی مان ! را جوری پاسداری کنیم که خدای ناکرده کسی استفاده نکند....
بسم الله
صدا و سیما را به خاطر گند زدن به انگارهای دینی و مفهوم « خدا » توی ذهن خودم هم نسلام و بچه هام
هرگز نمی بخشم
پ.ن : :((
بسم الله
همیشه تعجب می کردم از ادمهایی که هیچ کار خاصی توی زندگیشان نمی کردند و هرگز هم حوصله شان سر نمی رفت! یا اینکه از اول تا اخر زندگی، سال های متمادی را با یک کار تکراری سپری می کردند ولی هرگز احساس بدی هم نداشتند!
حتی بعضا ادمهایی را میشناسم که اگر تنها فعالیتشان تلویزیون دیدن باشد ، بازهم احساس می کنند که به حد کفایت فعالیت کرده اند! :|
همیشه توی وجود م یک چیزی وول می خورده و میخورد که هیچ وقت راضی نمی شود از هر کار یا هرمقدار مار! که همیشه توی ذهنم هزار تا کار نکرده هست که وقتی حساب می کنم عمر نوح به انجام دادنشان کفاف نمی دهد! :(
پ.ن: ترجیح می دهم در یک مدتی یک کار ۹۰ درصد وقتم را بگیرد تا اینکه ۹ تا کار باشد که هرکدام ۱۰ درصد را به خود اختصاص می دهند...
نوشتن یکی از کارهای جدی ای است که به آن فکر می کنم...
یک سری آدم هایی هم هستند که همواره و همیشه کلی چیز خوب و مفید و تحلیل و مقاله و نظر و از این دست!
کلی هم طرفدار پیدا می کنند که برایشان تا بینهایت کف و سوت می زنند!
دیدم خیلی هایشان را که زیاد خودساخته نبودند ؛ و لباس حرفهایی که می زدند به تنشان گشاد بود...کم کم کارشان یک جایی رسید که نوشته هایشان را با میزان شدت صدای کف و سوت مخاطب تنظیم می کردند...نه خط کش الهی!!!
گاهی آدم نیاز دارد برای خودش بنویسد ، حتی چرت و پرت بنویسد...هر آنچیزی که هست باشد...
این ، شاید کمک کند به اینکه خودمان را بشناسیم و حرفهایی که برای قلممان بزرگ است ننویسیم و بعد به مخاطب پسند نویسی و فریاد نویسی نیافتیم....
مراقب باشیم...
بسم الله
هر سال ماه رمضان که میرسد ، قطار سریال ها ی صداسیما هم از راه می رسند!
دو سال است که حضرت صداسیما ابتکار می زند و خنده بازار ویژه ی ماه رمضان هم تولید می کند..
یادم نمی رود چقدر پارسال حرص خوردیم و دنبال نامه و استفتاء در حرمت بعضی آیتم های خنده بازار دویدیم...تا آخر ماه مبارک تمام شد!
این سریال ها قطعا به ایجاد فضای معنوی در ماه رمضان کمک می کند! شک نکنید!
آدم یک کم که رسانه های طرف مقابل را بررسی می کند که چه کرده و می کنند از خودش خجالت می کشد بگوید این هم رسانه و فرهنگ ماست..،وقتی می بینی که چطور فرهنگ خاص غیر رحمانی و شیطانی بی آنکه بفهمیم در شئونات زندگی مان نفوذ کرده....و ما هنوز نتوانسته ایم برای فهم کردن روزه و ماه رمضان یک فیلم خوب بسازیم..
آدم اساسا زبانش قاصر می ماند! :|
بسم الله
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت خدا !
یک قراری گذاشته بودیم با هم...
۲۱ فروردین ماه همین امسال
من به وعده ام وفا کردم...
تو که بدقولی نمی کنی! حتما بازهم مشکل من بودم!
:|
اصلا همیشه من مشکل دارم ....
خدایا من خنگم!
دیگر نشانه و کنایه فهمی از سن من گذشته!
یک جوری حرف بزن مثل وقتی که آدم میخواهد یک مساله ی کوانتومی را برای یک ببعی توضیح بدهد!
:(
این روزگار چشم ندارد...
خدایا ماه رمضان هم رسید...
کاش یک کاری می کردی ما هم با دل خوش ماه ت را شروع کنیم..
تفاوت من و اصحاب کهف در این بود
که سکه های من از ابتدا رواج نداشت...
بسم الله...
اخلاق یعنی بروز خارجی هر آنچه با گوشت و پوست انسان عجین شده است!
هر چقدر می گذرد بیشتر از شدت درستی و حکیمانه بودن این حرف حیرت میکنم...
برو کلاس اخلاق افرین!!! اما وقتی روح یک نفر حقیر باشد هیچ کلاس اخلاقی درستش نمی کند! :|
نمیدانم دوای درد سینه تنگ و روح حقیر چیست.....
:/
بسم الله
گاهی وقت ها زیاده از حد دلم برای سید مرتضای آوینی تنگ می شود و حسرت می خورم...
کاش بودی و می دیدی....
فکر کن بروی حوزه ی هنری بعد کلاس نقد فیلم ، تاریخ سینما ، مکتب شناسی ، تدوین، فیلمنامه یا از این دست باشد... بعد سیدمرتضی بیاید سر کلاس.. با همان جین آبی ....و خودکار توی جیب بغلش را دربیاورد و شروع کند درس دادن.... بعد آدم درجا غش کند!!! :)
هعیییی....
هنوز هم جای شما خالی است....
گاهی فکر می کنم اگر الان بودی راجع به سینما هنر فلسفه رسانه .... جنگ جنگ... چه می نوشتی...
هنوز دوست دارم نقد فیلم ها را از قلم تو بخوانم...و با زبان تو بت فلسفه ی هنر غرب را بشکنم.
کاش بودی تا خیلی ها جرات نکنند خیلی حرف ها بزنند!
هنوز آدمی به جسارت تو که قلمش از حکمت لبریز باشد ندیدم!
چقدر امروز تو را کم دارد... کاش آوینی ها ساخته بودیم...
بیست سال می گذرد که تو نیستی. و ما اگر فرهنگ مهاجم غرب را دریافته بودیم ، فکری کرده بودیم تا به حال...
بیست سال دیگر هم خواهد گذشت....
بسم الله..
تقریبا دارم مطمئن می شوم توی ۹۰ درصد مدرسه های ایران ، هیچ اتفاق خوب فرهنگی ای نمی افتد... :(
کادرهای مدرسه به اندازه سرعت رشد تکنولوژی و رشد سطح فکری بچه ها ، رشد نمی کنند... و جلو رشد را هم می گیرند ناخواسته...
داشتم فکر می کردم ما هرگز آموزش و پرورش را جدی نگرفتیم... با دانش آموز همیشه مثل بچه ای برخورد کردیم که باید درسش را خوب بخواند بعد برود دانشگاه....
نه سیستم های کلان مدیریتی مدرسه مان فرهنگی بوده و نه آدم هایش!
ادمهایی هم که در موارد نادر پیدا می شدند و می فهمیدند چه باید کرد ، در اکثر مواقع پس از افسردگی ناشی از سنگ اندازی های سیستم سراغ خاکریز و جبهه ای دیگر می رفتند...
ما از نسل آینده چه توقعی داریم ؟
انتظار داریم وقتی وارد دانشگاه شدند و یا تشکیل خانواده دادند معجزه اتفاق بیافتد و درست عمل کنند!
این معجزه هرگز رخ نخواهد داد چون نگاه ما به بچه های دهه هشتاد یا اخر هفتاد امروز، مثل بچه های دهه ۵۰-۶۰ است...
بسم الله
درد یعنی
سر آدم به همان سنگی بخورد
که به سینه میزد
پ.ن: دردم گرفت به واقع!
کپی نوشت از روی پلاس
بسم الله
چقدر خوب خودمان را به ندیدن میزنیم...
این نابینایی مادر زادی را از کجا یادگرفتیم؟....
خدا چشم ها را داده است برای دیدن!
والسلام.
بسم الله....
این خاطرات است که گاهی هجوم میاورند سمت ادم... وقتی که نمی خواهی... و درست بدترین هایشان هجوم میاورند ...
من هرگز چیزی نبودم که تو می خواستی! جنس من و تو اساسا فرق داشت! هنوزهم من سبک تو را نمی پسندم..،و تو حق نداری مرا شبیه و مطابق نظر خودت بخواهی...
اما من به چیزی که هستم راضی ام. و فعلا قصد تغییر ندارم! حتی اگر خیلی ها مرا بی محتوا بخوانند.... محتوای انسان ها باهم متفاوت است! و کسی که این را نفهمد محتوایش هرچقدر تزیین شده و زیبا نیز باشد بدرد نمی خورد...و تو این را تمی فهمیدی! و هنوز هم....