سرگردان
دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۱۶ ب.ظ
بسم الله
طراحی واقعا خسته ام می کنه...
امروز چهارده فروردینه درست یک ماهه که من توی تعطیلات نوروزی ام! خیلی هم زود گذشت.... اما هنوز کارهای دانشگاه تموم نشده .. نگران پایان نامه ام.... که هیچ استاد راهنمای درست حسابی ای هم توی دانشکده پیدا نمیشه....
شب ها قبل از خواب کتاب میخونم فیلم من پیش از تو رو می بینم برای بار هزارم بعد یه فیلم دیگه میبینم... بعد ساعت چهار و نیم میشه و من تا پنج و نیم توی رختخواب غلت می زنم و بعد اذان صبح رو میگن و من نماز میخونم باز غلت میزنم تا ساعت شیش صبح میشه و من خوابم میبره تا ساعت یازده یازده و نیم ظهر.... اینم کار هرروز من!
البته هر شب من ... چون روزها که فقط میرسم کارهای دانشگاه رو انجام بدم و همزمان اهنگ فیلم من پیش از تو رو گوش بدم!
گمونم ادمی که هر شب قبل از خواب یه فیلم تکراری رو نگاه می کنه و هر بار هم مث دفعه اول اشک میریزه خل باشه!
و روزها هم اهنگ همون فیلمو گوش بده و دوباره تحریک شه شب برای بار هزارم اون فیلمو نگاه کنه!
دیشب داشتم به گذشته های دور خودم فکر میکردم .... و اینکه چقدر همه روی نوشتن من حساب باز میکردن چقدر قلمم خوب بود ....توی دانشگاه سرمقاله نشریه مون ، متن کارت عکس ها ستون های توی نشریات مختلف... و اینکه چقدر از اون زمان فاصله گرفتم و اصلا نفهمیدم چی شد که نوشتن رو گذاشتم کنار ..البته دلیل اصلیش مشکلی بود که برای دستم پیش اومده بود که نمی تونستم مداد رو دستم بگیرم... الان تازه شاید چند ماهی باشه که حال دستم بهتر شده و میتونم بنویسم .... هرگز انقدر وقت نداشتم که هر روز پای کامپیوتر باشم و تایپ کنم ... علاوه بر اینکه دکتر و خودم کار کردن با کامپیوتر رو برام غدغن کرده بود! فکر کنید یه تصویرساز چطور میتونه کامپیوتر و ترک کنه...
اما حالا دوباره میتونم بنویسم با دستم ... و حتی میتونم دوباره زبان فرانسه خوندنمو شروع کنم شاید یه روز رفتم ایتالیا :|
طراحی واقعا خسته ام می کنه...
امروز چهارده فروردینه درست یک ماهه که من توی تعطیلات نوروزی ام! خیلی هم زود گذشت.... اما هنوز کارهای دانشگاه تموم نشده .. نگران پایان نامه ام.... که هیچ استاد راهنمای درست حسابی ای هم توی دانشکده پیدا نمیشه....
شب ها قبل از خواب کتاب میخونم فیلم من پیش از تو رو می بینم برای بار هزارم بعد یه فیلم دیگه میبینم... بعد ساعت چهار و نیم میشه و من تا پنج و نیم توی رختخواب غلت می زنم و بعد اذان صبح رو میگن و من نماز میخونم باز غلت میزنم تا ساعت شیش صبح میشه و من خوابم میبره تا ساعت یازده یازده و نیم ظهر.... اینم کار هرروز من!
البته هر شب من ... چون روزها که فقط میرسم کارهای دانشگاه رو انجام بدم و همزمان اهنگ فیلم من پیش از تو رو گوش بدم!
گمونم ادمی که هر شب قبل از خواب یه فیلم تکراری رو نگاه می کنه و هر بار هم مث دفعه اول اشک میریزه خل باشه!
و روزها هم اهنگ همون فیلمو گوش بده و دوباره تحریک شه شب برای بار هزارم اون فیلمو نگاه کنه!
دیشب داشتم به گذشته های دور خودم فکر میکردم .... و اینکه چقدر همه روی نوشتن من حساب باز میکردن چقدر قلمم خوب بود ....توی دانشگاه سرمقاله نشریه مون ، متن کارت عکس ها ستون های توی نشریات مختلف... و اینکه چقدر از اون زمان فاصله گرفتم و اصلا نفهمیدم چی شد که نوشتن رو گذاشتم کنار ..البته دلیل اصلیش مشکلی بود که برای دستم پیش اومده بود که نمی تونستم مداد رو دستم بگیرم... الان تازه شاید چند ماهی باشه که حال دستم بهتر شده و میتونم بنویسم .... هرگز انقدر وقت نداشتم که هر روز پای کامپیوتر باشم و تایپ کنم ... علاوه بر اینکه دکتر و خودم کار کردن با کامپیوتر رو برام غدغن کرده بود! فکر کنید یه تصویرساز چطور میتونه کامپیوتر و ترک کنه...
اما حالا دوباره میتونم بنویسم با دستم ... و حتی میتونم دوباره زبان فرانسه خوندنمو شروع کنم شاید یه روز رفتم ایتالیا :|
۹۶/۰۱/۱۴