نوشتن!
بسم الله...
بعضی وقت هاست که آدم بیشتر از هر چیزی به نوشتن نیاز دارد ، و انگار کلمات توی گلوی آدمیزاد گیر کرده است...و اینجور موقع ها وبلاگ نوشتن می تواند مثل یک شفا باشد ....
خیلی سخت است نوشتن را شروع کنی و نخواهی از حتی کسالت بار ترین روز زندگی ات هم داستانی عجیب بسازی و بنویسی اش...
گاهی توی دفتر خصوصی ات می نویسی اش و گاهی توی نمایشگاهی با اسم وبلاگ تا بقیه هم نگاه کنند...
و خیلی ها به این حال بی کاری مفرط یا حماقت می گویند! البته که نظرشان برای خودشان مهم است!
تا جایی که یادم میاید هرگز توی زندگی ام ساعت خالی و بیهودگی نداشتم که بخواهم تلفش کنم.... و نوشتن را به عنوان یکی از کارهای مهم زندگی ام انتخاب کرده ام. حتی اگر اراجیف باشد! وبرای کسانی که فکر میکنند فقط نوشتن تحلیل های سیاسی جزو نوشتن محسوب میشود ، نگرانم.
چون اگر زن باشند ، قطعا با نیمی از وجودشان بیهوده مبارزه می کنند!