رازیست سر به مهر
جمعه, ۷ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۳۶ ب.ظ
بسم الله
به مرگ فکر میکنم بسیار ....به ان روز موعودی که قرار است زندگی جدیدی شروع کنم.... میترسم وهیجان زده ام....میترسم به خاطر مواجه ناگهانی با چیزی غریب و ناشناخته... و هیجان دارم به همین دلیل...
نمیدانم چطور رقم خواهد خورد وکی... اما دوست دارم روزی باشد که خوشحال تر از همیشه ام و بیشتر از همیشه انتظارش را میکشم.... با شجاعت و نه با ترس... وقتی که اغوشم را برایش باز کرده ام... چونان کودکی که به محبت مادر نیازمند است... و یا شبیه مردانی که برای حسین ....
نمیدانم چطور...
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست.....
و اما بعد : من عشق فعف ثم مات، مات شهیدا......
۹۵/۰۸/۰۷