اردی بهشت

بسم الله


ساختن رویا

تبدیل رویا به تصویر!

تبدیل موهومات مغزی به کلمات نه چندان قابل فهم!


و دیگر هیچ!

آخرین مطالب

  • ۱۹ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۱ غم

۳۹ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

بسم الله



یک از دوستان در پلاس ، نوشتن یک تحلیل سیاسی خوب که درست از آب دربیاد رو با پختن یک خورشت ( خودم میدونم خورش درسته ولی وقتی می نویسی خورشت ، این ت اخرش کلی خوشمزه اش می کنه مث فرق غذای با نمک و بدون نمک :)) ) 

خوب که برنجشم ته دیگ سیب زمینی داشته باشه مقایسه کرده بودند. 

و از مخاطبان خواسته بودند که بگن از کدوم بیشتر لذت می برن :))

جالب اینجاست که اکثر خانوما از  دومی لذت می بردند! :))

و آقایون هم از خوردن یه خورشت بیشتر لذت می بردن تا خوندن یه تحلیل سیاسی خوب :)



اینکه ادمهایی که کامنت گذاشته بودن لزوما ادمهای خونه داری هم نبودند ، کسانی بینشون بود که خبرنگار بودند یا تحصیلات خوب در رشته های علوم انسانی داشتند حتی :)) 



پ.ن. : سیاست نون و آب نمیشه ! 

بانوی اردیبهشتی
۳۱ تیر ۹۲ ، ۲۱:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله



این را می فهمیدیم, که کار برای خدا باشد, خودش کارش را کفایت می کند...در واقع دیده بودیم...باور کرده بودیم...دستش را می دیدیم...

همانطور که بعضی کارها, کارخداست, بعضی هاهم "آدم خدا" هستند... ادم خدا باشی , یعنی همان که تحت تکفلش خودش باشی! کارمند خداباشی! همه ی زندگی ات میافتد گردنش!

اما بعضی ها هم دوست دارند "ادم خود"شان باشند! و برای ادم خودشان شدن, حاضرند ادم یک نفر هزار برابر پست از خودشان بشوند...
بانوی اردیبهشتی
۲۸ تیر ۹۲ ، ۰۰:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله



و من یتق الله , یجعل له مخرجا,و یرزقه من حیث لایحتسب, ومن یتوکل علی الله, فهو حسبه...

بعضی هایمان هم هستیم که فقط توی یک فصل خاص زندگی مان به قسمت های خاصی از خدا ایمان می اوریم...
یادم هست ان موقع ها , توی مجموعه, همیشه این ایه را بالای دفتر مشق هایم می نوشتم...وچه معجزه هایی که برایم نمی کرد...
بعد امروز به خودم میایم...که خدا این حرف را برای چهاردیواری مجموعه نزده...
فهمیدم که توی فصل های دیگر زندگی ام به این ایه ایمان نداشتم! و چقدر الان محتاج ترم...
یرزقه من حیث لایحتسب... چیزی بود که همیشه دیدم... اصلا گاهی فکر می کنم مگر از راه دیگری هم به جز همین لایحتسب خیر دیگری به ادم می رسد?...
خدا هم کافی برای تو که ادم حسابی باشی...
بانوی اردیبهشتی
۲۸ تیر ۹۲ ، ۰۰:۲۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



هفته پیش رفتم کتابخانه حوزه هنری عضو بشوم، 

با توجه به اینکه هنرجوی خودشون هم هستم و یکبار توی مصاحبه همه ی زیر و روی هنرجوهایشان را تحقیق می کنند! 

شماره سه نفر معرف می خواستند ، دوست هم قبول نمی کردند فقط فامیل! 

دادم! 


یک بار زنگ زدند طرف جواب نداده! 

امروز زنگ زدند گفتند معرف هایتان جواب ندادند ، 

لطفا تشریف بیاورید شماره جدید بدهید! 


اگر ادم ها برای ازدواج انقدر تحقیق می کردند ، امار طلاق توی کشور به صفر می رسید! 

مسئول کتابخانه فرمودند به معرف هایتان اطلاع بدهید ما زنگ می زنیم ، که گوش به زنگ باشند! 

معرف های ما بیکار نیستند! 

کتابخانه حوزه هنری هم سازمان جاسوسی امریکاست. 

من کتابخوارم! 

کتاب هایتان مال خودتان! 

این هم از کار فرهنگی مان! 

اگر شیطان پرست بودم و می خواستم به کتابهای سحر و جادو و رمالی و غیره و ذلک دسترسی پیدا کنم ، معرف که هیچ ، همان نهاد های مسئول امور انحرافی ، دو دستی کتاب را توی سینی می اوردند خدمتمان!!!! 

:| 

کتاب ها و همه امور فرهنگی مان ! را جوری پاسداری کنیم  که خدای ناکرده کسی استفاده نکند....



بانوی اردیبهشتی
۲۵ تیر ۹۲ ، ۱۱:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله





تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی ماه
به عزت و شرف لاإله إلاالله....





شاعر: حسن بیاناتی



بانوی اردیبهشتی
۲۵ تیر ۹۲ ، ۰۰:۲۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




هیچ وقت سیاسی نویس نبوده و نیستم 

اما وقاحت بعضی ها ، احساس خفگی به آدم می دهد....


باتشکر از اقای روحانی که هر روز بیشتر از دیروز دارند نشان می دهند که معنای اعتدال چیست! 

و با تشکر از اقای لاریجانی که اصولگرایی را هم عمیقا یادمان می دهند!


اعتدال معنی ای جز مسامحه در اصول ، و تند روی در بیان فحش های کوچه بازاری به دولت و نظام نخواهد داشت..

اقایان هر جور دوست دارند رفتار کنند ...

فقط ماییم که نباید پازل دشمن را تکمیل کنیم...

همه ی کسانی که مدعی سلب ازادی تو ی مملکت هستید ، ما ازادتریم یا شما؟؟؟؟؟ 

دست و پای ما را همیشه اعتقاداتمان بسته است... و حماقت ها و عدم راستگویی! های یک عده! 

ان کس که مدعی است ما هستیم! 

این ماییم که باید از شما تجلی حکومت مهدوی و عدالت علوی در شان یک مملکت را شیعه را مطالبه کنیم. 

انوقت شما از ما طالب چه هستید؟!!!



بانوی اردیبهشتی
۲۴ تیر ۹۲ ، ۱۱:۳۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله....




گاهی وقت هاست...

انقدر 

سینه فشرده می شود

که فقط می شود 

خیره شد و نگاه کرد...

و هی فشرده تر شد..

و فشرده تر...


و....

وقت هایی که اشک سرازیر نمی شوند...

و نمی شوند..

و نمی شوند...

و...

بانوی اردیبهشتی
۲۳ تیر ۹۲ ، ۲۰:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله





صدا و سیما را به خاطر گند زدن به انگارهای دینی و مفهوم « خدا »  توی ذهن خودم هم نسلام و بچه هام 

هرگز نمی بخشم 



پ.ن : :((

بانوی اردیبهشتی
۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۸:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



آدم 

که تو رارداشته باشد...



یک دست

سر زلف تو را داشته باشد...



یک چشم

به چشمان ترت داشته باشد....



یک دل 

به پریشانی شب داشته باشد....



یعنی که بهشت ای که خدا ساخته باشد!




بانوی اردیبهشتی
۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۱:۲۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...



نجف شهر عجیبی است..

باید نیمه شب ها توی خیابان هایش پرسه زد...

 و بی انکه گوش بزرخی! حتی نیاز باشد ، صدای تسبیحی که از سمت وادی السلام می اید را شنید...


باید صدای پای قاضی را که نیمه شب می رود حرم گوش کرد.‌‌..


و صدای هیاهویی را که از سمت درهای بهشت  به حرم باز شده ، شنید...


نجف ..

شهریست پر ظریفان 

وز هر طرف نگاری..

یاران صلای عشق است

گر   می کنید کاری....



بانوی اردیبهشتی
۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۱:۲۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




شب های رمضان ، یک جوری است آدم دوست دارد بیدار باشد تا صبح ... بگذرد به خواندن و نوشتن....

حال رمضان ها مثل حال زیارت است...

وقت هایی که ادم بی دغدغه بعد از نماز ، توی صف جماعت صحن جامع رضوی ، می نشیند ، و تسبیح می گوید... و هر چیزی را هست ، با همه وجودش جذب می کند....


یا موقعی که ادم سبک بال ، توی صحن ها ، سر به هوا ، راه می رود... راه رفتنش هم بیشتر شبیه پرواز است... نه اگر درست تر بخواهم بگویم راه رفتنی که اصطکاک ندارد! :) 


خانه امام رضا، عین خانه ی پدری همه ما ایرانی هاست....که تویش بزرگ شدیم و قد کشیدیم... نان و نمکش را خوردیم

ادم مشهد که می رود انگار به خانه اش برگشته.... انگار اصلا همه دغدغه های دنیا تمام شده... به قرار رسیده ... 

می شود حواست را جمع کنی روی یک موضوع...


ماه رمضان هم عین همین است....

فقط ما انگار عادت کردیم همیشه بر خلاف نفع خودمان کار کنیم... انقدر مشغله بیخود دور خودمان جمع می کنیم...

ارزویم این بوده همیشه که رمضان برایم ماه کار نباشد... 

حواسم را به یک چیز جمع کنم.... 

تسبیح تربت را بعد از نماز ها توی دستم فشار بدهم....

و به اسمان نگاه کنم.... 

و بقیه اش فقط او باشد....



بانوی اردیبهشتی
۲۰ تیر ۹۲ ، ۰۰:۲۴ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله




از ان طرح هایی که عمیقا دوست داشتم خالقش خودم باشم!!





منبع استودیوی طراحی نقش

بانوی اردیبهشتی
۱۷ تیر ۹۲ ، ۲۲:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

بسم الله




یک چیز هایی هست که به ذات ادم بستگی دارد! 

فکر می کنم برای اینکه بتوانم کاری را خوب انجام بدهم باید ،احساس کنم که برای آن کار ساخته شده ام ، علاوه بر 

اینکه مطمئن شوم دارم حداکثر توانم را استفاده میکنم...

یک بیماری ای که دارم این است که اگر حس کنم قسمتی از استعدادم استفاده نشده مانده ، ناراحت می شوم. 

اصلا و ابدا مدعی این نیستم که در کارهایی که کرده ام همه ی استعداد و توانم را استفاده کرده ام. اما ادعا می کنم تصمیم گیری هایم معمولا در راستای استفاده حداکثری برنامه ریزی می شده است...یا حداقل توی چشم انداز ۱۰ ساله ام جایی برای ش در نظر گرفته ام...


همه ی این روضه های به ظاهر بی ربط را خواندم که بگویم احساس می کنم بدرد کار توی مقطع دبیرستان نمی خورم! 

:| 



بانوی اردیبهشتی
۱۶ تیر ۹۲ ، ۲۱:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله



همیشه تعجب می کردم از ادمهایی که هیچ کار خاصی توی زندگیشان نمی کردند و هرگز هم حوصله شان سر نمی رفت! یا اینکه از اول تا اخر زندگی، سال های متمادی را با یک کار تکراری سپری می کردند ولی هرگز احساس بدی هم نداشتند! 

حتی بعضا ادمهایی را میشناسم که اگر تنها فعالیتشان تلویزیون دیدن باشد ، بازهم احساس می کنند که به حد کفایت فعالیت کرده اند! :| 


همیشه توی وجود م یک چیزی وول می خورده و میخورد که هیچ وقت راضی نمی شود از هر کار یا هرمقدار مار! که همیشه توی ذهنم هزار تا کار نکرده هست که وقتی حساب می کنم عمر نوح به انجام دادنشان کفاف نمی دهد! :(


پ.ن: ترجیح می دهم در یک مدتی یک کار ۹۰ درصد وقتم را بگیرد تا اینکه ۹ تا کار باشد که هرکدام ۱۰ درصد را به خود اختصاص می دهند...



نوشتن یکی از کارهای جدی ای است که به آن فکر می کنم...

یک سری آدم هایی هم هستند که همواره و همیشه کلی چیز خوب و مفید و تحلیل و مقاله و نظر و از این دست! 

کلی هم طرفدار پیدا می کنند که برایشان تا بینهایت کف و سوت می زنند! 

دیدم خیلی هایشان را که زیاد خودساخته نبودند ؛ و لباس حرفهایی که می زدند به تنشان گشاد بود...کم کم کارشان یک جایی رسید که نوشته هایشان را با میزان شدت صدای کف و سوت مخاطب تنظیم می کردند...نه خط کش الهی!!!


گاهی آدم نیاز دارد برای خودش بنویسد ، حتی چرت و پرت بنویسد...هر آنچیزی که هست باشد...

این ، شاید کمک کند به اینکه خودمان را بشناسیم و حرفهایی که برای قلممان بزرگ است ننویسیم و بعد به مخاطب پسند نویسی و فریاد نویسی نیافتیم....

مراقب باشیم...



بانوی اردیبهشتی
۱۵ تیر ۹۲ ، ۲۱:۳۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله..




بعضی وقت هاست

 آدم توی زندگی اش 

دلش 

یک اتفاق خوب می خواهد...


هر چقدر هم کوچک...


پ.ن : این کف مطالبات ما از خداست! :| 

بانوی اردیبهشتی
۱۵ تیر ۹۲ ، ۱۸:۱۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله




رفقا اسمس زده بودند برای مشهد ده روزه ی شب های قدر....

آدم چقدر باید حسرت نتوانستن هایش را بخورد.....


همیشه بالاخره یک دلیلی برای نتوانستن هست! 

یک موقع مسئولیت یک موقع کلاس یک موقع خانواده ....



خیال کن که غزالم.....

بیا و ضامن من شو

بیا که آتش صیاد

از زبانه بیافتد....

بانوی اردیبهشتی
۱۴ تیر ۹۲ ، ۲۳:۲۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله




یک زمانی هم بود

شب های شنبه...

ساعت ۱۰ که مختار پخش می کرد...

هوای کربلا می کردیم..،

هی پست می گذاشتیم هر جا که دستمان می رسید...،


حالا کلاه پهلوی ..




بی ربط نوشت: هوای یک شهر خلوت ...

بانوی اردیبهشتی
۱۴ تیر ۹۲ ، ۲۳:۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




هر سال ماه رمضان که میرسد ، قطار سریال ها ی صداسیما هم از راه می رسند! 

دو سال است که حضرت صداسیما ابتکار می زند و خنده بازار ویژه ی ماه رمضان هم تولید می کند..

یادم نمی رود چقدر پارسال حرص خوردیم و دنبال نامه و استفتاء در حرمت بعضی آیتم های خنده بازار دویدیم...تا آخر ماه مبارک تمام شد! 


این سریال ها قطعا به ایجاد فضای معنوی در ماه رمضان کمک می کند! شک نکنید!

آدم یک کم که رسانه های طرف مقابل را بررسی می کند که چه کرده و می کنند از خودش خجالت می کشد بگوید این هم رسانه و فرهنگ ماست..،وقتی می بینی که چطور فرهنگ خاص غیر رحمانی و شیطانی بی آنکه بفهمیم در شئونات زندگی مان نفوذ کرده....و ما هنوز نتوانسته ایم برای فهم کردن روزه و ماه رمضان یک فیلم خوب بسازیم..



آدم اساسا زبانش قاصر می ماند!  :|



بانوی اردیبهشتی
۱۴ تیر ۹۲ ، ۲۱:۵۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




ماهی ها نه گریه می کنند 

نه قهر 

و نه  اعتراض...

تنها که می شوند

قید دریا را می زنند..

و تمام مسیر رودخانه را

تا اولین قرار عاشقی شان

برعکس شنا می کنند....



بهرنگ قاسمی 

کپی نوشت از پلاس 



بانوی اردیبهشتی
۱۴ تیر ۹۲ ، ۱۱:۴۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله






بزر‌‌‌‌‍‌‌گترین داشته ام 
توی زندگی
میم متصلی بود آخر اسمم...
که تو به من دادی...





بانوی اردیبهشتی
۱۳ تیر ۹۲ ، ۲۳:۴۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله





بعد از چشمانت..

زمین 

دومین کره ای است که حیات رویش جریان دارد...




پ.ن : کپی نوشت از پلاس 


خاس! نوشت: حفظ حیات را از من دریغ نکن....

بانوی اردیبهشتی
۱۳ تیر ۹۲ ، ۲۳:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




کلاس که تمام می شد ، سریع می دویم بیرون.... باران می آمد..می پریدم توی اولین تاکسی ای که ترمز میزد...عجله داشتم همیشه....

.

.

.

قدم هایم را تند تند بر میداشتم.... موبایلم زنگ می خورد..حتما کاری پیش آمده بود باز..کم کم میدویدم... تنه ام میخورد به آدمها..سر راه هزار و یک چیز بود که باید می خریدم مثل همیشه..





لیست کارها و قرارهایم را چک می کردم...اسمس ها را دوباره وارسی کردم چندتایی جا افتاده بود....

فرداهم پر شد، مثل همیشه...




ساعت ۷ می شد...خیلی دیر شد برای خانه رفتن....مثل همیشه...


دستم توی دست تو بود....مثل همیشه..



گوشی ام را بی خیال بی خیال ته کیفم رها می کنم...و بی خیال تر توی پیاده رو پرسه می زنم...و فکر می کنم به کتابهایی که دوست دارم بخوانم...

کم کم چتر را هم از توی کیفم باید دربیاورم..



تازگی ها یک دستم را اضافه میاورم....

عادت ندارم ،انگار بی کار میماند..

باید یک جیب بخرم...بر خلاف همیشه...

بانوی اردیبهشتی
۱۳ تیر ۹۲ ، ۲۲:۰۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

بسم الله




با عرض سلام و خسته نباشید خدمت خدا ! 

یک قراری گذاشته بودیم با هم...

۲۱ فروردین ماه همین امسال

من به وعده ام وفا کردم...

تو که بدقولی نمی کنی! حتما بازهم مشکل من بودم! 

:| 

اصلا همیشه من مشکل دارم .... 

خدایا من خنگم! 

دیگر نشانه و کنایه فهمی از سن من گذشته! 

یک جوری حرف بزن مثل وقتی که آدم میخواهد یک مساله ی کوانتومی را برای یک ببعی توضیح بدهد! 

:(


این روزگار چشم ندارد...



خدایا ماه رمضان هم رسید...

کاش یک کاری می کردی ما هم با دل خوش  ماه ت را شروع کنیم..



تفاوت من و اصحاب کهف در این بود

که سکه های من از ابتدا رواج نداشت...


بانوی اردیبهشتی
۱۳ تیر ۹۲ ، ۲۱:۴۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...



یک وقت هایی حس هایی است که به سراغ آدم میایند... گاهی هم کلمات بالای سر آدم شلوغ می کنند...

این گاه ها و این وقت ها...اگر نتوانی کلمات را  بنویسی شان... یا در را به روی احساست باز کنی، همینطور ول معطل روی هوا می مانند...

پیر می شوند و خاک می خورند...افسردگی می گیرند...

گریه می کنند...


حالا که تو نیستی..


اما برای اینکه کلماتم خاک نخورند و از غصه نمیرند برایت می نویسم...

یک روز که خودت آمدی ، همه شان را بخوان....


کاغذ ، خانه ی موقت کلمات است...

منتظر می مانند تا به آغوش مخاطبشان پرتاب شوند... 

بانوی اردیبهشتی
۱۱ تیر ۹۲ ، ۲۰:۴۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله..




امشب سیستم را مرتب می کردم...

توی همه درایوها بودی....


با تو



نزدیک پنجاه گیگ خاطره دارم......



پ.ن : مخاطب خاس!!! :)

بانوی اردیبهشتی
۱۰ تیر ۹۲ ، ۲۳:۰۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله




قطعا یکی از مدال !!! های خوشبختی به سینه کسی خواهد اویخت 

که همه ی فصول زندگی اش درست در زمان مناسب خودشان اتفاق بیافتد! 

یک نوع عدالت زمانی!!! 

وقتی یک فصل زندگی آدم ، در زمانی نامناسب قرار بگیرد ، محورهای فضا زمان زندگی ادمیزاد خمیده می شوند و در یک نقطه ممکن است سیاه چاله بوجود بیاید.....

 :(



بانوی اردیبهشتی
۰۷ تیر ۹۲ ، ۱۱:۲۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله




در شب یکی از روز های گرم تا بستان ، باران می بارد....

تو از حوالی فکر من رد شدی...


و ابر ها جمع شدند تو را نگاه کنند...

ازدحام جمعیتشان زیاد بود..

باران گرفت....

بانوی اردیبهشتی
۰۷ تیر ۹۲ ، ۰۱:۰۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




به تو که فکر می کنم 

مورچه ها دورم جمع می شوند.....





کپی نوشت از پلاس

بانوی اردیبهشتی
۰۷ تیر ۹۲ ، ۰۱:۰۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله





همیشه توی کارهای بچه های شریف ، یک اخلاقی می دیدم که قابل تحسین است جدا....

نمی دانم چقدر گذارتان به کارهایشان افتاده ...اما هر جا که ردپای بچه های شریف دیده شود و جو شان در کاری غالب باشد ، کاملا این روحیه مشهود است که سعی کردند بهترین کار ممکن که در توانایی شان بوده انجام بدهند...و معمولا هم کیفیت کارهایشان در حد بالا است.... 





پ.ن : چقدر دلم می سوزد به خاطر سوختن استعداد ها و ظرفیت! ها... صرفا چون بعضی ادمها که کاری دستشسان بود حوصله نداشتند یا اعتقاد نداشتند خودشان را به زحمت بیاندازند....

:(

بانوی اردیبهشتی
۰۶ تیر ۹۲ ، ۲۱:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




کاشکی خدا  می اومد می گفت : 

اهای روانی! 

دیووونه ام کردی! 

بیا اینم اونی که میخواستی!!!!

:|



کپی نوشت از پلاس ...

بانوی اردیبهشتی
۰۶ تیر ۹۲ ، ۲۱:۴۹ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله




اگه مداومتی که اخیرا بر کامنت گذاشتن روزانه توی  وبلاگ تو  پیدا کردم توی یک زمینه ی دیگه داشتم الان عاقبت به خیر شده بودم رفت بود!    



پ.ن : :))))))



بانوی اردیبهشتی
۰۴ تیر ۹۲ ، ۲۱:۵۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

بسم الله




یک عده هم هستند که تکلیفشان با خودشان معلوم نیست...


اونهایی که تا امروز منتظر   آتو جمع کردن از احمدی نژاد بودند و هی توی زندگی شخصی و گذشته ی این بنده خدا را می جوریدند! حالا امروز فریاد وا جمهوری اسلامی شان بلند است که نکنیم با روحانی اینکار را نکنید چه کار به زندگی شخصی مردم دارید!!! :/



این را می نویسم که در تاریخ ثبت شود 

یک عده هستند که تکلیفشان با خودشان هم معلوم نیست!!! 




بانوی اردیبهشتی
۰۴ تیر ۹۲ ، ۲۰:۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...




اخلاق یعنی بروز خارجی هر آنچه با گوشت و پوست انسان عجین شده است! 

هر چقدر می گذرد بیشتر از شدت درستی و حکیمانه بودن این حرف حیرت میکنم...



برو کلاس اخلاق افرین!!! اما وقتی روح یک نفر حقیر باشد هیچ کلاس اخلاقی درستش نمی کند! :| 

نمیدانم دوای درد سینه تنگ و روح حقیر چیست..... 

 :/

بانوی اردیبهشتی
۰۴ تیر ۹۲ ، ۲۰:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




گاهی وقت ها زیاده از حد دلم برای سید مرتضای آوینی تنگ می شود و حسرت می خورم...


کاش بودی و می دیدی....

فکر کن بروی حوزه ی هنری بعد کلاس نقد فیلم ، تاریخ سینما ، مکتب شناسی ، تدوین، فیلمنامه یا از این دست باشد... بعد سیدمرتضی بیاید سر کلاس.. با همان جین آبی ....و خودکار توی جیب بغلش را دربیاورد و شروع کند درس دادن.... بعد آدم درجا غش کند!!! :)

هعیییی....

هنوز هم جای شما خالی است....

گاهی فکر می کنم اگر الان بودی راجع به سینما هنر فلسفه رسانه .... جنگ جنگ... چه می نوشتی...

هنوز دوست دارم نقد فیلم ها را از قلم تو بخوانم...و با زبان تو بت فلسفه ی هنر غرب را بشکنم. 

کاش بودی تا خیلی ها جرات نکنند خیلی حرف ها بزنند! 

هنوز آدمی به جسارت تو که قلمش از حکمت لبریز باشد ندیدم! 

چقدر امروز تو را کم دارد... کاش آوینی ها ساخته بودیم...

بیست سال می گذرد که تو نیستی. و ما اگر فرهنگ مهاجم غرب را دریافته بودیم ، فکری کرده بودیم تا به حال...

بیست سال دیگر هم خواهد گذشت.... 





پ.ن : چند وقت پیش با دوستی قدیمی که مدت ها ندیده بودمش ، حرف این شد که این روزها چه کار میکنی..گفتم با بچه ها آوینی میخوانیم...
با تحقیر به من گفت اوینی مال دوران راهنمایی دبیرستان ما بود... این چیزهای پیش پا افتاده از ما گذشته...
 و من غبطه خوردم به اینهمه درک و فهم ایشان در سنین نوجوانی!!!!! :| 
بانوی اردیبهشتی
۰۳ تیر ۹۲ ، ۲۳:۰۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




آسمان پر شد از خال پروانه های تما شا 

عکس گنجشک افتاد در آب رفاقت...





پ.ن : شعرهای سهراب پراز تصویرند! نمی خواهم کلاس نقد شعر سهراب برگزارکنم وبگویم همه اش مقواست! یا ماقبل شعر است! یا حتی بگویم اندیشه ژرف فلسفی ای در آن نهفته است...ساده نگاه کنیم. بماهو شعر! تصویر دارند! و جان می دهند برای اینکه برایشان طرح بزنی....

بانوی اردیبهشتی
۰۳ تیر ۹۲ ، ۰۰:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



از آن دسته آدمهایی هستم که همیشه باید یک کاغذ و قلم و بعضا یک تبلت ! دم دستم باشد تا چیزی که میخواهم را همان موقع بنویسم وگرنه بعدا یادم میرود! 

همیشه بعد از کلاس های حوزه هنری احساس خوبی داشتم. احساسی ناشی از یک فعالیت مفید...

جایت خالی است که ببینی دوباره ctrl+F فرهنگ شده ام! البته بعلاوه ی هنر....

کلاس مکتب شناسی و عکاسی دارم این ترم... یادم نیست گفته بودم یا نه ..از هر دو لذت می برم.....البته اگر یک دوربین حرفه ای داشتم قطعا بیشتر لذت می بردم! :)


هنوز هم فکر می کنم که باید برایت جا بگیرم...چون تو چند دقیقه دیر میرسی معمولا... اسمس بزنم بپرسم کجایی؟ ... و ذوق کنم از اینکه داری میایی ... سر کلاس باهم مکاتبه کنیم ! پشت سری ها فحشمان بدهند ! و تو وسط کلاس احضار بشوی و بروی ... خلبان! 

.

.

.

.

بعد از تسبیح تربت و قرآن ، محبوب ترین شی توی زندگی ام کتاب بوده...

دوست داشتم یک اتاق بزرگ مخصوص کتابخانه داشتم که ارتفاع سقفش 3 متر باشد ..دورتادورش از کف تا سقف قفسه باشد و پر از کتاب و البته یک کامپیوتر با یک اینترنت درست درمان و فوتوشاپ سرپا ! و من هر روزم را آنجا بگذرانم! 




پ.ن :دوست داشتم کلی طرح بزنم برای نیمه شعبان و این همه مناسبتش .. اما نشده هنوز.... 

بانوی اردیبهشتی
۰۳ تیر ۹۲ ، ۰۰:۲۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




بانوی اردیبهشتی
۰۲ تیر ۹۲ ، ۰۰:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله





بی قرار تو ام و در دل تنگم گله هاست

آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست


مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب 

در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست


آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟

بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست


بی تو هرلحظه مرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گشل زلزله هاست


باز می پرسمت از مسأله دوری و عشق

وسکوت تو جواب همه ی مسأله هاست



فاضل نظری / گریه های امپراطور

بانوی اردیبهشتی
۰۱ تیر ۹۲ ، ۲۰:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله





همین الان  ۷-۸ تا دفتر یادداشت روزانه مال گذشته ها را ریختم دور!   نوشته های  سال ۸۲ تا ۸۸ را!  و چقدر غبطه خوردم به گذشته های خودم که انقدر می توانستم بنویسم! چیزهایی که واقعا بدرد آن موقعم می خورد! 

دور ریختنش حس خوبی نیست..

البته به معنای دور ریختن گذشته نیست اصلا! من گذشته را دور نریختم . فقط جایی برای نگه داری اش نداشتم!!  و سپردمش دست کسانی که دوباره به کاغذ تبدیلش کنند تا دوباره کسی گذشته اش را رویشان بنویسد.....

من ازشان درس گرفتم و بزرگم کردند... و حالا هم با هم خداحافظی کردیم... :)

بانوی اردیبهشتی
۰۱ تیر ۹۲ ، ۱۵:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر