اردی بهشت

بسم الله


ساختن رویا

تبدیل رویا به تصویر!

تبدیل موهومات مغزی به کلمات نه چندان قابل فهم!


و دیگر هیچ!

آخرین مطالب

  • ۱۹ آبان ۰۲ ، ۲۲:۵۱ غم

بسم الله



برا همین دلم میخواد برم.

مهم نیست کجا

یه جایی با فرهنگی متفاوت

شاید اونجام خوب نباشه.

عب نداره میرم انقد میگردم تا یه جایی باشه کسی آزارم نده.

یه جایی که دشمنم نباشن

یه جایی که حسادتم نکنن

بهم تهمت های بد نزنن

برچسبم نزنن

یه جایی که انجام دادن کار مورد علاقه آدمیزاد آسونتر باشه

پول یه کم عادلانه تر بدست بیاد.

کمتر سرمو کلاه بذارن

یه جایی که بشه کسی رو دوست داشت

یه جایی که مرداش مجبور نباشن مطابق میل مادرشون زندگی کنن

یه جایی که به خاطر زن بودنم تو موضع ضعف نباشم

یه جایی که به جز خونواده ام چهار نفر دیگه هم دوستم داشته باشن

یه جایی که نگران زشت بودن یا نبودنم نباشم.

یه جایی که به خاطر ظاهرم تحقیر نشم.

یه جایی که بتونم با چهار نفر معاشرت کنم

یه جایی که بشه با یکی دوست شد و بهش محبت کرد.

یه جایی که بشه فراموش کرد و دوباره خوشحال و قشنگ زندگی کرد...مثل سابق

شاید تا آخر دنیا مجبور باشم بگردم.

ولی تا همه ی روی کره ی زمینو نگردم خیالم راحت نمیشه.



بانوی اردیبهشتی
۲۱ آذر ۹۵ ، ۱۸:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




معاشرت کردن با آدمها ازارم میده!

دیگه تحمل کسیو ندارم.

مگه

چقدر قراره زندگی کنیم

که تو این فرصت کم

دورمونو پراز ادمایی کنیم که آزارمون میدن.




بانوی اردیبهشتی
۲۱ آذر ۹۵ ، ۱۸:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله..



شب های زمستان خوب اند... نه به خاطر بلندی...نه به خاطر سردی..نه به خاطر انار... و نه به خاطر هیچ چیز دیگر.

شب های زمستان فقط خوب اند.

شب هایی که باد سرد از بالای شالگردن گونه ها را گل می اندازد.

نمیدانم چرا اما من از شب های عمرم فقط شبهای زمستان را به خاطر میاورم، انگار که اصلا شب گرمی وجود نداشته است. همیشه شب ها زمستان بوده اند....

زمستان که با اسفند همیشه خوب تمام میشود...اسفند مهربان که بوی شیشه پاک کن و مواد شوینده و گلهای تازه میخک می دهد.




بانوی اردیبهشتی
۱۵ آذر ۹۵ ، ۱۸:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




دوست دارم آواز یاد بگیرم...

خیلی...

قبل اینکه همه موهام سفید شه..


اما بعد : راهنمایی بودیم... یه معلم پرورشی داشتیم ، صداش خیلی عالی بود...داشت آواز یادموم میداد..بیرونش کردن :|

لعنت...




بانوی اردیبهشتی
۱۴ آذر ۹۵ ، ۲۲:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله


روزهای معمولی ای که سریع می گذرند... هیچی بدتر از روزهای معمولی نیست...

معمولی بودن

منتظرم این ترم تموم بشه..

برای راحت شدن از شر دو تا مقاله ... و دوتا استاد...

دو تا مقاله یعنی کابوس...

تصویرساز رو چه به مقاله نوشتن... تصویرساز باید مقاله رو بکشه...

ادمها چقدر نا امید کننده و چقدر دوست نداشتنی...

و چقدر همه چیز معمولی...

امیدی که نیست... به روزهای خوبی که نمیان...

به روز های خوبی که بودن و نموندن...

چرا... چرا ... چرا...


بانوی اردیبهشتی
۱۴ آذر ۹۵ ، ۲۰:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



کی ه که دلش عشق نخواد...

اما همه دوست دارن که دوست داشته بشن...

اما من دوست دارم که دوست بدارم...

حتی برای دوست داشتن هم کسی نیست...

و برای داشتن دوست...

عجب اوضاعی ه...

همین روزهاست که اگهی کنم به یک نفر برای دوست داشتن نیازمندیم!




بانوی اردیبهشتی
۱۴ آذر ۹۵ ، ۲۰:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




بیاین برا خودمون گریه کنیم...

بیاین....




بانوی اردیبهشتی
۱۰ آذر ۹۵ ، ۱۱:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



سلام من برگشتم از کربلا :))))

به صورت شکوهمندانه و قهرمانانه




بانوی اردیبهشتی
۰۶ آذر ۹۵ ، ۱۷:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله


-انگشترتو توی انگشت اشاره نکن!
+ چرا؟!
-ضرر داره!
+میدونستی فضولی ضرر ش برا سلامتی از انگشتر توی انگشت اشاره هم بیشتره؟!!
-واااااا !
+والا!






بانوی اردیبهشتی
۲۱ آبان ۹۵ ، ۱۶:۲۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله




دلم یه جوری گرفته که با لوله بازکن صاف هم باز نمیشه ....




بانوی اردیبهشتی
۲۰ آبان ۹۵ ، ۲۰:۰۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




طوری شده که اگه تبلت و اینترنت و تلگرام نباشه ، حوصله مون سر میره

چه وضشه...

قدیمها که دانشجوی لیسانس بودم اصلا یادم نمیاد چه جوری بدون اینترنت و تلگرام سر خودمو گرم میکردم! اصلا اون موقع گوشی ها هوشمند نشده بود هنوز! ولی الان :\

اگه نت و تبلت و این کوفتی ها نباشن انگار که دچار عاطل و باطل شدگی مفرط میشیم....

ای خدا اصلاح بفرما

اسمایلی گریه

بانوی اردیبهشتی
۲۰ آبان ۹۵ ، ۱۹:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




هر شب خواب های عجیب میبینم!

ایضا دیشب هم!

اصلا یادم نیست که خواب چی بود

فقط یادم هست که مثل همیشه راجع به تو بود!

و حتی تر کربلا

و اینکه رفتم کربلا و برگشتم اما یادم رفته برم حرم!

و خواب دوباره عاشق شدن.

اما

من توی بعد از تو را نمی شناختم.

چه اسم مسخره ای !

توی بعد از تو!
اسمایلی چند فحش ابداری که نصیبت می کنم.

اما زیاد هم بد نشد.

به هر حال

تو مال من نبودی....





اما بعد : نوشتن پروپوزالی که باعث میشود استاد نفهم روش تحقیق مسخره ات کند! و استاد فهمیده دانشگاه دیگری بگوید پایان نامه ات از سر این دانشکده زیاد است!

دلم میخواهد اسم استاد نفهممان را تگ کنم و بعد فحش بدهم که توی همه ی سرچ ها همه ببینند!

که فلانی که سر کلاس ارشد تدریس میکند و هنوز هم دکتری ندارد عجب ادم بی سوادی است. و سر کلاس ادای دانشجو را در میاورد! و چکیده مقاله ای که نوشتی را نمیفهمد! که دانشجو را مسخره میکند و به  جای هر جلسه غیبت سه تا غیبت حساب میکند! که در مقطع ارشد برای همه منفی !!! میگذارد!!! و مسئولیت پذیری دانشجو را نمی فهمد. که برمیگردد سر کلاس میگوید دانشجو اولین کسی است که به استاد از پشت خنجر میزند!

که عجب موجود عقده ای است. سر کلاس اواز میخواند! و میگوید که معنی بسم الله به نام خدا نیست به معنی بفرما است!

خدا ما  را از شرت رها کند.

سر فرصت اسم این موجود عتیقه را مینویسم فعلا بدانید استاد روش تحقیق دانشکده هنر یکی از دانشگاههای دولتی مملکتتان است!

تف!




بانوی اردیبهشتی
۲۰ آبان ۹۵ ، ۱۱:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



این همه علم پیشرفت کرده هنوز نمی تونید دقیق پیش بینی کنید که اب و هوای عراق تو ایام اربعین چیه؟ هر سال اشتباه میکنن و هرسال ما با یه پدیده ی جوی ناگهانی مواجه میشیم که نابودمون میکنه.

:|

چی بگه آدم/حوا....



بانوی اردیبهشتی
۱۹ آبان ۹۵ ، ۲۰:۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



شناختن زن ها به گمانم سخت است!

مثلا من! گاهی خودم هم نمیدانم چه میخواهم!

گاهی حاضرم خوشبخت نباشم

به خاطر تو...




بانوی اردیبهشتی
۱۹ آبان ۹۵ ، ۱۱:۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله


خوشبختی شبیه خواب است...
که به چشم برهم زدنی نابود میشود
و جز هاله ای دور دست
چیزی باقی نمیماند..
اما بدبختی
شبیه بیداری روزیست
که هرگز به شب منتهی نمیگردد...



اما بعد : حالم از اون وقت هایی ست که فقط با موسیقی وصف میشود...


بانوی اردیبهشتی
۱۸ آبان ۹۵ ، ۲۲:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله





گاهی فکر میکنم

نسل ما چه میخواست

جز کسی که دوستش بدارد

و همدمش باشد و هنگام باران به حرفهایش گوش بسپارد ..



من با صفحات نقاشی ام حرف میزنم...

بانوی اردیبهشتی
۱۷ آبان ۹۵ ، ۲۲:۳۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



نامش را گذاشته ام حسین...

 صدایش میزنم و دلم

اردی بهشت

می شود...




بانوی اردیبهشتی
۱۷ آبان ۹۵ ، ۱۸:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



باز هم باران میبارد

و دل گرفته است..

دلی که همدم و خلوت ندارد بدرد باز کردن چاه فاضلاب هم نمی خورد.

دانشکده گوشه امن و خلوت ندارد.

اصلا گوشه ندارد!

شنبه عازمم ..

برای کربلا...

تا دو هفته بعدش...

و تمام این دو هفته خلوت است و ....


و به نفس پاک کسی محتاج.

اگهی می کنم توی روزنامه ، به یک نفر نیاز داریم که موقع باران باهاش حرف بزنیم :|




بانوی اردیبهشتی
۱۷ آبان ۹۵ ، ۱۸:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




باران میبارد

لعنت به تو

که با اولین باران بهار آمدی

و با اولین باران پاییز رفتی....



من چه گناهی داشته ام به جز دوست داشتن تو....

بانوی اردیبهشتی
۱۷ آبان ۹۵ ، ۱۸:۴۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




کاشکی ادمها یاد بگیرن که دهنشونو بسته نگه دارن!

نیازی نیست همیشه حرف بزنیم یا نظر بدیم!

ممنون :|





بانوی اردیبهشتی
۱۶ آبان ۹۵ ، ۲۰:۲۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله





امسال برای کاروان اربعین تنها ثبت نام کرده بودم... چون دوستام گفتن ما معلوم نیس بیام اگرم ببایم با اون کاروانی که تو میری ما نمیایم ، گرونه... من ولی ثبت نام کردم...بیشتر خانواده نگران بودن تنهام!

گرچه که نگرانی نداره . خودمم دوست داشتم یه اشنایی چیزی پیدا شه...تنهایی ادمیزاد حوصله ش سر میره.. اگرم بمیری کسی خبردار نمیشه...

امروز صب زهرا سادات گفت که داره با کاروان ما میاد!

من حتی نمی دونستم که قراره بیاد!

...


اما بعد : به امام حسین ایمان داشته باشیم..

بانوی اردیبهشتی
۱۶ آبان ۹۵ ، ۰۹:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




بهم نخندید ولی ذوق عجیبی دارم برای اینکه تصویرساز مشهوری بشم!!!

دارم دیگه چیکارش کنم.

اسمایلی رفتن توی فکر...





بانوی اردیبهشتی
۱۵ آبان ۹۵ ، ۲۳:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله





این روزها نگران اون دو هفته هستم که به خاطر اربعین دانشگاه نمیرم!

طبیعتا رشته ام جوری نیست که از درس عقب بمونم. اساسا از کلاس جلوتر هم هستم! نگران بداخلاقی بعضی اساتید!!!

دیشب خواب دیدم یکی از اساتید به خاطر من کلاس درس رو آورده تا کربلا...که من عقب نمونم!

لبخند :(

اینطور دانشجوی نمونه ام!




بانوی اردیبهشتی
۱۵ آبان ۹۵ ، ۲۲:۵۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...




دخترها ، وقتی عاشق می شوند ، خیلی بی دفاع میشوند!

و من دختری بی دفاع که عاشق مردی شده بود،  که همیشه به پشت سرش نگاه میکرد...

.

.

.

و اما بعد : من دیگر دختری بی دفاع نیستم، چون عاشق نیستم... وقتی عاشق باشی تنهایی نگرانی میترسی احتیاط میکنی .... و همه ی اینها یعنی میان خوف و رجایی بی حاصل و بی پایان دست و پا زدن...

من دیگر نمیتوانم عاشق باشم.



بانوی اردیبهشتی
۱۲ آبان ۹۵ ، ۲۳:۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله




من دیگر به خاطر نبودنت ناراحت نیستم! به جهنم که رفتی.

آدمی که رفتنی باشد ارزش دل دادن ندارد...

اما

من از خودم شکایت دارم...

که چرا باید به کسی که ماندنی نبود دل میبستم...




بانوی اردیبهشتی
۱۲ آبان ۹۵ ، ۱۰:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله





هرکس که کاری می‌کند هرقدر هم کوچک، در معرض خشم کسانی است که کاری نمی‌کنند.
هرکس که چیزی را می‌سازد، حتی لانه فروریخته یک‌جفت قمری را، منفور همه کسانی است که اهل ساختن نیستند.
و هر کس که چیزی را تغییر می‌دهد، فقط به قدر جا به جا کردن یک‌ گلدان که گیاه درون آن ممکن است در سایه بپوسد و بمیرد باید در انتظار سنگباران همه کسانی باشد که عاشق توقفند و ایستایی و سکون...

#چهل_نامه_کوتاه_به_همسرم
#نادر_ابراهیمی



اما بعد : به خاطر شوق به تغییر و ساختن و تعمیر بارها منفور بوده ام :|

من همیشه از ایستایی و رکود هراسان بوده ام...مثل اب، که اگر یک جا بمانند می گندد!






بانوی اردیبهشتی
۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۰:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




این چه مریضی ای است که همه ی خاطراتی که ازارت میدهند را هی مرور میکنی؟ عین روز اول!

لطفا یکی بگوید روش مبتلا شدن به الزایمر یا فراموشی یا هر کوفت دیگری که باعث میشود خاطرات و ذهنیاتت پاک شوند چیست!

چرا مثل ادامس چسبیدی به مغز من؟



:|



بانوی اردیبهشتی
۰۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




یکی از تنها رموز موفقیتم پررویی و سماجت و جسارت ه !


:|


کتک هم زیاد خوردم بابتش!



بانوی اردیبهشتی
۰۹ آبان ۹۵ ، ۲۲:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




کسی نمی داند تصویرگری چیست!

تصویرگری یعنی اینکه به صفحه ی سفید نگاه کنید و بتوانید چیزهایی که بعدا بوجود خواهد امد را ببینید!




اما بعد : هفته تصویرگره!




بانوی اردیبهشتی
۰۹ آبان ۹۵ ، ۲۱:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



به گمانم بعضی وقت ها وبلاگ می شود اول و اخر..

از وبلاگ شروع میکنی در افاق و انفس سیر میکنی اخرش هم دوباره توی یک صفحه خلاصه می شوی... لابه لای کاغذ هایی که روزی باد همه رامیبرد... و تو نیز همراه باد خواهی رفت...

انگار همین گوشه دنیا میماند برایت....

شب ها ذهنم از اوهام و خطوط و شکل ها پر میشود... انقدر که اگر نریزمشان روی کاغذ یحتمل مغزم را پیاده میکنند... وخیلی وقت هاهم هست که دقیقا میفهمم که چقدر جای یک ساز توی دستم خالی است... چون وقتی به انتزاع محض میرسم به جای طرح ها و نقش ها ، صداها توی مغزم پیچ میخورند... و حس میکنم که ای کاش موسیقی بلد بودم...

درست مث شماها که کلمات توی مغزتان وول میخورد و باید بنویسید... من با صداها و خطوط زندگی میکنم...

نگاه نکنید که اینجا مینویسم... من دچار لالی مفرط شده ام... کمتر حرف میزنم و بیشتر نگاه میکنم.. میدانم روزی خواهد رسید که به طور کلی کلمات را فراموش کنم و زبانم به تصویر بدل شود...

مثل مجموعه طراحی های فرانسیسکو گویا بانام اوهام....

و چقدر اذیت میشوم از ادمهای حراف!

توی هر فصل زندگی ام ، فقط یکی دونفر هستند که با انها زیاد حرف میزنم... وگرنه...مرا چه به ادمها...

ادمها مرا توی زندگی انسانی شان راه نمیدهند.... و من با طرح ها زندگی میکنم.. با تصویرها و با صداها...

چه نیازی هست به سخن گفتن....

و چه نیازی هست به ادمها..

و چه نیازی هست به زندگی کردن...

احساس میکنم که روحم بیرون از جسمم زندگی میکند... انقدر که همیشه اول روحم با چیزی تماس پیدا میکند و بعد جسمم! برای همین تقدم و تاخر برای توصیف مکان ها و ادمها از کلمات عجیب و تصاویر مبهم است.

مبهم برای دیگران و نه برای خودم...برای همین سنگینی و پلیدی  روح مکان ها و روح انسان ها بیش از بقیه حالم را به هم میزند!

شاید یک روز شما هم به درد من دچار شدید!

یک روز که وارد یک مکان بشوید و پیش از اینکه داده های فیزیکی و جسمانی بگیرید ، احساس دریافت کنید...








بانوی اردیبهشتی
۰۹ آبان ۹۵ ، ۲۱:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله



میگن مرگ حقه!
تنها حقی ام که تو دار دنیا به ما میرسه ، همینه!




بانوی اردیبهشتی
۰۸ آبان ۹۵ ، ۲۲:۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله


مج دستم درد میکنه..

میبندمش تا بتونم به زندگیم ادامه بدم...

گویا اثرات استفاده بد از کامپیوتر و تبلت ه...

و گویا همه ی تصویرساز ها به این درد دچار هستن!

روزها تمامش رو مشغول کارم... حتی جمعه ها...البته بدون اینکه هیچ گونه اورده مالی برام داشته باشه! به هر حال بدون پول هم که نمیشه زندگی کرد!

نمیدونم اونروزی که همه میگن بالاخره نوبتت میشه و زحماتت به نتیجه میرسه کی ه! امیدوارم بعد از مرگم نباشه.



اما بعد : و دلم تنگ است...







بانوی اردیبهشتی
۰۷ آبان ۹۵ ، ۲۳:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله





به مرگ فکر میکنم بسیار ....به ان روز موعودی که قرار است زندگی جدیدی شروع کنم.... میترسم وهیجان زده ام....میترسم به خاطر مواجه ناگهانی با چیزی غریب و ناشناخته... و هیجان دارم به همین دلیل...

نمیدانم چطور رقم خواهد خورد وکی... اما دوست دارم روزی باشد که خوشحال تر از همیشه ام و بیشتر از همیشه انتظارش را میکشم.... با شجاعت و نه با ترس... وقتی که اغوشم را برایش باز کرده ام... چونان کودکی که به محبت مادر نیازمند است... و یا شبیه مردانی که برای حسین ....

نمیدانم چطور...  

راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست

آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست.....



و اما بعد : من عشق فعف ثم مات، مات شهیدا......






بانوی اردیبهشتی
۰۷ آبان ۹۵ ، ۲۰:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله



چند نفر هستند که باید کشته شوند.
بهت نگفته بودم اما مرد درونم شغل پنهان داره ، یک جنایت کار حرفه ای .
انقدر توی کشتن این چند نفر مصرم که براش نقشه های زیادی هم کشیدم...
من همه ی اینها را از صدقه سر تو دارم! حوای خطرناکی شده ام که کینه ای درون قلبش کاشته و هرروز انرا با نفرت پرورش میدهد تا روز انتقام برسد.
کسی که میداند با از دست دادن چیزهای بزرگ میشود نمرد ، موجود خطرناکی است.
.
.

بانوی اردیبهشتی
۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۵:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله





میدونستی من یه مرد درون دارم که شغلش رانندگی کامیونه! اما در حال حاضر عکاسی میکنه!
یه راننده کامیون با همه ی خصوصیات اوریجینالش!
و یه زن درون هم دارم که تصویرسازه! با همه خصوصیات اوریجینالش!!!

مرد درونم یه اژدهای درون داره که خدا نکنه فوران کنه!
و زن درونم هم یه فرشته ی درون داره!

حداکثر تا دوسال اینده اینا انقد میزنن تو سرهم که بالاخره یکیشون اون یکی رو میکشه.
شاید یه روزی برات کشیدمش....






بانوی اردیبهشتی
۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۴:۵۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



قدیم ها... سه سال پیش ، چند تا وبلاگ خوب پیدا کرده بودم... نام و نشانی نداشتند اما خوب بودند...با حال خوب...

حالا که برگشتم گمشان کردم :(

هرچی میگردم پیدایشان نمی کنم.... ان موقع گزینه ی دنبال کردن وبلاگ ها توی تنظیمات  وجود نداشت... من هم خیلی ناگهانی گم و گور شدم...




بانوی اردیبهشتی
۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۳:۲۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر


بسم الله



این همه خودسانسوری کردی تهش چی گیرت اومد؟

مثلا ادما برات احترام تر! قائل شدن یا روت حساب کردن یا چی؟

بیخیال :)

به جز اینکه همه ی اون چیزهایی که سانسور کردی و نگقتی مث سایه پشت سرت به راه افتادن؟




بانوی اردیبهشتی
۰۷ آبان ۹۵ ، ۱۱:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله



کار بدی نکردی اما


بعد از ان اتفاق


از تلفن..

زنگ در

نگاهی خیره


دلت هری میریزد...





بانوی اردیبهشتی
۰۷ آبان ۹۵ ، ۰۹:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



واقعا عجیب نیست که من دیگه توی دنیای وبلاگ ها هیچ آشنایی ندارم؟ همه رفتند... و اگر نرفتند خاک میخورند..

و من ماندم اینجا تنها و خموش :|







بانوی اردیبهشتی
۰۷ آبان ۹۵ ، ۰۹:۲۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله



بعضی ها فکر میکنند از وقتی اینستاگرام و تلگرام و پلاس آمد ، وبلاگ ها متروکه شدند...
اما وبلاگ ها هرگز متروکه نشدند فقط یواشکی شدند!!!




بانوی اردیبهشتی
۰۷ آبان ۹۵ ، ۰۰:۳۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله




آدم ویران شده ای که در پی باسازی بلند شده ، ...و ناتوان از پنهان کاری
کسی که با خاک انداز شکسته های چیزی را زیر فرش پنهان میکند غافل از اینکه فرش از روش برجسته شده و هر بچه ی ساده ای میفهمد چیزی زیرش پنهان کرده اند...
.
.

بانوی اردیبهشتی
۰۷ آبان ۹۵ ، ۰۰:۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله



نیمه شب ها در خیابان
عاشقی در زیرباران
مینوازد مویه مهتاب
یاد یارم در میان و
رنگ آواز بنان و
لرزش آرام من در خواب....



 

بانوی اردیبهشتی
۰۶ آبان ۹۵ ، ۲۱:۴۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



وقتی تو نباشی جایت را ادم های اشتباهی پر می کنند!




اما بعد : وقتی تو نباشی من مجبورم به ادمهای اشتباهی خو کنم... تا اخر عمرم که نمی توانم تنهایی در کافه ای تاریک روبه دیوار بنشینم و دو تا چای سفارش بدهم!

و فکر کنم که چرا چای دوم همیشه سرد میشود.

همه ی اینها را خودت میدانی.



بانوی اردیبهشتی
۰۶ آبان ۹۵ ، ۲۱:۴۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



میدونی ... مگه من چی خواستم غیر از اینکه کسی باشه که هراز گاهی همراهم باشه و به دیدنش و لبخندش غم هام فراموش بشه. ...

چیز زیادی بوده شاید....




پ.ن : چه کار باید کنه ادمی که اونایی که باید بخوان نمی خوانش و اونایی که نباید بخوان میخوانش؟




بانوی اردیبهشتی
۰۶ آبان ۹۵ ، ۲۱:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



دانشکده هنر دانشگاه ما!

گوشه ای دور افتاده از این دنیا

و گوشه ای تاریک شبیه قبرستان

و با هوایی سنگین...

و چه غیر قابل تحمل...




بانوی اردیبهشتی
۰۵ آبان ۹۵ ، ۲۱:۳۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر
بسم الله


زندگی بی عشق برای من یعنی مرگ را زیستن...
.
.
.
و اما بعد :
آبان شد... و پاییز به نیمه می رسد....
بانوی اردیبهشتی
۰۱ آبان ۹۵ ، ۱۰:۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



یادم هست اولین وبلاگی که داشتم سال 89 بود... به گمانم تابستان بود...

از آنروز آنقدر آوارگی کشیدم و آنقدر خانه عوص کردم که دیگر نمی توانم مطمئن باشم تا دو روز دیگر هم همینجاهستم یا باید جایی جدید کوچ کنم....

نمی دانم شاید از نوعی بیقراری درونی است یا شاید ذاتا آواره ام!

اما حالا بهتر شده ام...

بهتر...

و اما

نه از بابت نبودن آنانی که نیستند.

بانوی اردیبهشتی
۳۰ مهر ۹۵ ، ۲۱:۴۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله


گاهی چیزی باید باشد شبیه همین دست نوشته ها... که یادآوری کند و بگوید ای انسان نگاه کن که از کجا آمدی.. و چه بودی..



اما بعد : چقد عوض شدم!




بانوی اردیبهشتی
۳۰ مهر ۹۵ ، ۲۱:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله


دروغ است! آخرین مطلبی که نوشتم مربوط به روزی اواسط اردی بهشت ماه 93 بود... 
پستی که بعدها برایم شد کابوس.. و دو سال از ترس دیدنش کرکره هایم را کشیدم پایین...

به پلاس پناه بردم به تلگرام .. به اینستا گرام... و هزار درد و مرض دیگری که هیچکدام جای خالی چیزهایی را که از دست داده بودم پر نمی کردند...

یک روز جرات کردم و امدم و پست ترسناک را پاک کردم... و به خیال خودم همه چیز برگشت که روزهای قبل از تو...

اما در نبود من همه به زندگانی خودشان ادامه دادند... و حالا من بازگشتم به خانه ام... انگار که نوشتن از من جدا نیست.


اما بعد: دوسالی که همه چیز داشت و هیچ نداشت... حالا من دیگر آدم سابق نیستم.. چیزهایی در من تغییر کرده اند که در هیچ دوسالی نمی توانستند تغییر کنند...

بانوی اردیبهشتی
۳۰ مهر ۹۵ ، ۲۱:۱۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله....



اتفاقی همان روز قرار می گذارم ببینمت...ت

که چشمانم پر از اشک شود...که داری می روی کربلا...


اتفاقی میرویم دانشگاه...

اتفاقی میفهمیم دارند میروند...

همین الان...

و می دویم....

می دویم...


و می روند...

و امسال می مانم..

توی سنگر تهران 

فراخوانده مان...

میرویم پیش 5 تا رفیق همیشگی مان... شورای همیشگی مان...

اما 

هرگز یادم نمی رود..

9 اسفند 86 را ...که فراخواندی ام...و قول هایی دادی...که اگر پا پس نکشم ... تو هم پشتم را خالی نکنی...

حالا همان روزهایی است که من فقط به تو امیدوارم...و تو باید به قولت وفا کنی...

حسن اولئک رفیقا....

خدایا...





پ.ن : امروز طبقه ی حساس رو دیدم.... موقع بیرون امدن از سینما حال بدی داشتم! :|

متاسفم....

بانوی اردیبهشتی
۱۹ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله



بلایی که شبکه های اجتماعی سر نسل ما آورده است...

پست می گذارند راجع به موضوعی انسانی / فرهنگی / اجتماعی / سیاسی / دینی... 

موضوعی که کاری باید برایش کرد

فکری کرد...

طرحی نو در انداخت..

پست می گذارند درباره مشکلاتی که بزرگ اند...


و ما لایک می کنیم! 

انقدر لایک می کنیم تا پست هات می شود!

نمی فهمم! 

انگار که همین لایک ساده 

شانه هایمان را خالی می کند از بار مسئولیت فکر کردن و طرح دادن و کمر همت بستن... 

همتمان کم کم به اندازه لایک می شود! 

در همین حد که تایید کنیم و حتی ریشیر، 

انگار که مسئولیت اجتماعی مان را انجام داده ایم! و شب ها میتوانیم به امید هزاران دکمه ی لایک ی که در طول روز فشرده ایم ، راحت بخوابیم....



پ.ن : شبتان بخیر باد! 


بانوی اردیبهشتی
۳۰ بهمن ۹۲ ، ۲۳:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله


در راستای نقد و رصد رسانه!! میخواستم درباره ی باغ سرهنگ بنویسم! 

اما بیشتر که فکر کردم دیدم اساسا چیز زیادی هم نمی شود نوشت...

یک کار با استیل زنانه...

دلالت های فمینیستی...

سراسر لمپنی و لودگی...

فرهنگ عجیب و غریب ازدواج بدون اطلاع خانواده! و دختری که این وضع را می پذیرد! 

و دیگر هیچ...

 


پ.ن: بازیگر سریال هم امدند توی رسانه ملی فرمودند دور هم خوش گذشت. 


بانوی اردیبهشتی
۲۷ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۰۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...



از یک زمانی به بعد...

دیگر نمی برندت..

خدای جنوب دانشگاهتان هم که بوده باشی،

دیگر باخودشان تو را 

نمی برند....

سنگدل ترین و بی تفاوت ترین ادم دنیا هم که باشی..

نمی توانی 

ادعا کنی

دلت نمی گیرد...

و روز رفتنشان را...

از پشت پرده ی اشک

نگاه نمی کنی....

و صورتت را بر می گردانی...

تا چشمانت را 

کسی نبیند...

و هیچ کس نمی فهمد...

اما...

یک موقعی

یاد می گیری....

جنوب را گسترش بدهی..

به اندازه ی همه ی انچه که 

خدا 

افریده است...

و به اندازه

همه ی 

ان سنگرهایی

که تو 

روزها 

تویشان، می جنگی....

ما قبیله ی بازماندگان...

یک جنوب هم برای خودمان داریم...

برای ما دیگر همه جا ، آنجا ، شده است...

برای ما هرروز 

زمین صبحگاه است و اعزام..

دیگر فرقی ندارد... شمال یا جنوبش...

ما هرشب دوکوهه می خوابیم...

....


بانوی اردیبهشتی
۲۵ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳ نظر

بسم الله


دیشب خواب دیدم 

که توی پاریس زندگی میکنم! 

22 بهمن بود 

وداشتیم با خانواده می رفتیم راهپیمایی! :)

به این می گویند صدور انقلاب اسلامی !!!! :)))

بانوی اردیبهشتی
۱۹ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله



یک دوستی 

گله می کرد

از اینکه چرا ،

 ما 

جماعت به اصطلاح حزب الهی 

وقت اتفاق افتادن فجایع سیاسی فرهنگی اجتماعی 

فقط بلدیم انتقاد کنیم 

وقتی 

یک کسی

که احتمالا یک مقادیری تنها هم هست

دارد کار خوب و ازرشمندی می کند

کسی از همان جماعت حزب الهی اماده به انتقاد 

حمایت و تشویقش نمی کند؟

مگر نه اینکه هر دوجنبه اش لازم است؟

راست می گفت!

و اینکه 

ما عمدتا به خاطر انتقادهایی که وظیفه خودمان می دانیم انجام دهیم

وقت نداریم کارهای خوب ادمها را تشویق و حمایت کنیم...

و عادت کردیم بگردیم دنبال نقطه های سیاه برای انتقاد.


البته ...بماند که بعضی وقت ها به ناحق و بیش از حد کسی را بالا می بریم . و بعضی وقتها برعکس! 

و البته این هم بماند که بعضی ها ظرفیت تشویق ندارند.

و این هم بماند که بعضی ها حقشان است!!




بانوی اردیبهشتی
۱۹ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۴۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله


هنوز هم نفهمیدم!

چطور آدمهایی هستند 

که وبلاگشان فقط یک جنبه دارد!

یا چند وبلاگ را با هم موازی اداره می کنند و 

دلشان

پاره نمی شود!

هنوز هم نفهمیدم 

این ادمهایی که وبلاگشان فقط یک موضوع دارد 

مثلا فقط خاطرات و نوشته های شخصی

یا فقط تحلیل مسائل خاص 

ایا حرفهای دیگرشان را کجا می نویسند؟ 

آیا! 

آیا اساسا حرف های دیگری دارند؟

ندارند؟

نمی نویسند؟

کجا می نویسند؟

چطور می توانند وبلاگ نویس باشند ولی در مقابل نوشتن حرف های شخصی شان توی وبلاگ مقاومت کنند؟ :|

بیشتر از همه از آنهایی تعجب میکنم  که 

فقط در یک موضوع حرف دارند و والسلام! 


پ .ن : خوش به حالشان! 

بانوی اردیبهشتی
۱۹ بهمن ۹۲ ، ۱۲:۳۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله....



نمیدانم امسال تازه مد شده یا من تا به حال متوجه ش نبودم! 

منظورم فرهنگ واژه هایی چون "کاخ" جشنواره و "ردکارپت" ی که فرش زیر پای اسطوره های! سینمای مردمی! ایران می شود. 


کاخ و فرش قرمز ، و هزار و یک چیز دیگر که در جشنواره های خارجی هست و هنوز خیلی هایشان را نتوانسته اند برای جشنواره ی فجر خودمان بازآفرینی کنند!

فرایند اسطوره  سازی و ستاره سازی در سینمای جهان ، چیزی نیست که کسی بتواند انرا انکار کند یا از ان اظهار بی اطلاعی کند. در جهان غربی که اساسا خدایی برای پرستش وجود ندارد و انسان کاملی نیز برای خود متصور نیستند، به اسطوره هایی از نوع سینما پناه می اورند! و در کاخی که برای خدایان سینما می سازند ، سوپراستارها را پرستش می کنند. 

در واقع مردم را به پرستش خدایانی مشغول می کنند تا خودشان از دلارهای سیاهی که از قبل همین خدایان به جیب می زنند، مردم دیگرملت ها را که به خدای انها ایمان ندارند سلاخی کنند! 


ما چرا انقدر اصرار داریم که از کاخ و ردکارپت انها و همه چیزانها استفاده کنیم؟ 

چرا اصرار داریم کاری کنیم که می دانیم به نتیجه نمی رسد؟ در کشمکش فرهنگ سنتی ایرانی و فرهنگ غربی، ما  غربی نخواهیم شد، و فرهنگ خودمان را هم از دست خواهیم داد... 


علاوه بر همه ی اینها، حرف زدن از کاخ و اسطوره هایی که هیچ ربطی به ملت ما ندارند ، درست در زمان سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران، از ان حرفهایی است که درد دارد...


بانوی اردیبهشتی
۱۸ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۰۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله



ما خیلی بی سوادیم! بماند که از همان دانشگاههایی که شما برایمان درست کردید مدرک گرفتیم! از همان جایی که حتی خودتان حاضر نیستید تویش درس بخوانید و ترجیح می دهید بروید ینگه ی دنیا عشق و حال! 


وقتی یک نفر توهین می کند، یعنی از حرفهای حق طرف مقابلش اتش گرفته است! خوشحالیم که حرفهایمان انقدر مورد توجهتان بوده است! 


ما بی سوادیم! اما دولتی که وزیر فرهنگش ، مدیرانی را منصوب می کند، که فیلمی مثل خانه ی پدری را رفع توقیف می کنند، و به ازادی در رسانه و سینما افتخار می کند ، و خود را حلقه به گوش من تبع مدیریتی خویش تصور می کند، از همه بی سواد تر است! 


پ.ن : لطفا اگر سوات ! دارید، از محتوای فیلمهایی که اکران می کنید هم دفاع کنید. باتشکر!! 



بانوی اردیبهشتی
۱۶ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۳۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




"یک زمانی مدیرانی بودند، که آمدند خیلی فیلمها را توقیف کردند، بعد ما امدیم سرکار! و همه ی فیلمهای توقیفی مدیران قبلی را پخش کردیم! دیدید که آسمان به زمین نیامد! پس باید قضاوت را به مردم واگذار کرد، هنرمند را آزاد گذاشت ، و سانسور را برداشت!



این سخنان گهر بار یکی از مدیران سینمایی سالهای گذشته ی این مملکت بود! که دیشب در برنامه ی ققنوس که به مناسبت جشنواره ی فجر هرشب، پخش می شود، ایراد شد!


ایشان یا نمی فهمند یا خودشان را به نفهمی زده اند!

بی فرهنگی ، ویروس انفلوانزا نیست که در عرض یک ماه نیمی از جمعیت یک منطقه را درگیر کند و به کشتن بدهد! 

این بزرگوار! که روزی سکان دار بخشی از سینمای این کشور بوده اند، ایا انتظار داشته اند که با اکران یک فیلم مثلا درباره ی دختران فراری، به ناگاه از فردا همه ی دخترها از خانه فرار کنند! و اینکه این اتفاق نیافتاده است ، نشان می دهد که فیلم تاثیر بدی نداشته ، و مردم خودشان فهمیده اند!!!

آسمانی که ایشان منتظر بوده اند، بعد از اکران فیلم ها به زمین بیاید، در طول یک شبانه روز به زمین نمی آید، بلکه شاید سی سال و یا به اندازه ی یک نسل طول بکشد...

وقتی ما فیلمی درباره ی روابط ازاد جنسی ، طلاق ، دختران فراری ، قتل ، روسپی گری ، اعتیاد ، و مواردی از این دست را می سازیم و به خورد مخاطب می دهیم، انتظار وقوع نتایجش را باید در نسل بعد داشته باشیم! 

سینما حتی اگر شان ترویجی نیز نداشته باشد ( که قطعا دارد) شان عادی سازی دارد! یعنی به مرور چیز هایی را که قبلا ضدارزش بوده اندو تقبیح می شده اند به امری عادی تبدیل می کند! 

کم کم شاهد شنیدن این جملات هستیم که : 

طلاق یه چیز عادی ه! فلانی و فلانی توی فامیل طلاق گرفتن! خیلی دوستانه، نمردن که! پس منم..

یا اینکه : مگه اون که راحت باهمه رفیق! بود همه جور مهمونی ام میرفت، مرد؟! مگه من از محدود کردن خودم به کجا رسیدم؟! بذار بچه ام راحت باشه...

و غیره! 


و حالا باید از این دوستان! پرسید چرا انقدر که به فکر اسیب شناسی مشکلات جامعه هستند، محض رضای خدا یک بار اشتباها، سعی نمی کنند الگوسازی کنند؟!! 

چرا اسم فیلم هایی که سراسرش چرک و کثافت و گناه است را فیلم اجتماعی می نامند؟!! 

چرا از خودشان نمی پرسند، دلیل قهر مردم باسینما چیست؟!!! ایا انها مقصر نیستند؟!




بانوی اردیبهشتی
۱۵ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



این اغوش بازی که دولت و سینما گران برای هم گشوده اند، و این قربان صدقه رفتن ها ، و اشتی سینما!!! با مردم و دولت ! را خیلی خوشبینانه نگاه نمی کنم! 

نه سینماگران ما کسانی اند که به همین راحتی اغوش بر کسی بگشایند! نه دولت روحانی کسی است که به همین راحتی باج بدهد!

 اخر این عشقولانه دولت و سینما به انجا میرسد که همدیگر را ریشخند می کنند به سمت من و شما لبخند ژوکوند می زنند و در نهایت کار خودشان را می کنند! 



پ.ن : این هنرمندان بزرگواری که اصرار دارند هنر سفارشی نباشد و جوشش درونی هنرمند، پس بی زحمت مارا مجبور نکنید درونیاتتان را تحمل کنیم! و پول ساختن درونیاتتان را هم خودتان بپردازید نه از جیب مردم... 



بانوی اردیبهشتی
۱۲ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...



از دهه ی فجر بودنش که بگذریم

از پیروزی انقلاب حتی..

این روزها همیشه برای مایی که هیچ وقت آن روزها را ندیده ایم...

یک حس قدیمی به همراه دارد...

احساس تزئین کردن کلاس به کاغذ کشی ها و ریسه های رنگی و پرچم های سه رنگ

 شور و شوقی که به خاطر دهه فجر توی خانه و مدرسه همه داشتند و داشتیم.

حس خوب سرود ها وبرنامه ها ی انقلاب...

نمایشگاه های دهه ی فجر که پر بود از ماکت های "امام آمد"

حس دیو چو بیرون رود فرشته در آید!!

تئاترهای مدرسه ای که همیشه نقش ثابتش شاه و ساواکی بود!

افکت هواپیمای امام که از رادیو پخش می شد...

سرودهای انقلابی ای که به جای یه توپ دارم قلقلی ه از بر می کردیم...


اما..

نمی دانم ایراد از ماست یا ...

نسل بعد از ما..

همین بچه هایی که الان دبستان ی اند...

آیا...

بیست سال بعد...

چه تصوری از فجر پیروزی انقلاب اسلامی کشورشان خواهند داشت...؟

ما انقلاب را صادر نکردیم به کشور های دیگر آنطور که باید شاید...

دارم فکر می کنم

حتی به نسل بعد

منتقلش خواهیم کرد؟.....



لاله ها قامت سرخ عشقند...

سرنوشت تو با خون نوشتند...

پیکر پاکت ای جان به کف را

از ازل با شهادت سرشتند...

بهمن خونین جاویدان...

سرود را دانلود کنید...

بانوی اردیبهشتی
۱۱ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله



گاهی وقت ها خدا

یک کاری با آدم می کند...

که توی رودربایستی با خودت هم میمانی...

آن وقت هایی که دور از چشم خدا!

 به خودت دروغ می گویی!

تا تصوری را که همه عمر از خودت داشتی نشکند...

میدانی که...

خدا می داند...

پس برایت مهم نیست به خودت دروغ بگویی!

اما ...

یک زمانی...

 واقعا می شکند...

و خدا ناگهان..

تورا 

با همه ی خودت 

با همه آنچه این سالها 

از خودت ساختی 

مواجه می کند..

با حقیقت...


و  بعد....

فرو می ریزد....




بانوی اردیبهشتی
۱۱ بهمن ۹۲ ، ۰۰:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...



این روز ها ، صدا و سیما از جشنواره ی فجر به نام "سال تحویل سینمای ایران " نام می برد! و آشتی مردم با سینما ها! گرچه که همیشه از چنین تعابیری برای جشنواره ی فجر استفاده می شده است، اما لمسال انگار تاکید بیشتری بر آن می شود!  انگار قرار است که شاهد تحول بیشتری در سینما باشیم! 

وقتی جشنواره ی فجر را از دوره ی بیستم تا سی ام بررسی می کنیم، با کمی جستجو و دقت نظر، می توانیم به تحلیل نسبتا خوبی از فضای مدیریت فرهنگی کشور در ده-دوازده سال گذشته برسیم! 

تحلیلی که کمک می کند تا به پیش بینی خوبی از جشنواره ی امسال دست بیابیم.

سالهایی در جشنواره بوده است که به خاطر مدیریت خاص ان سالها، شاهد فیلم های وزین تر و اکثرا دارای فضای دینی هستیم. اثاری که بسیاری از انها جزو فیلمهای ماندگار تاریخ سینمای ایران شده اند، 

و اگر خوب نگاه کنیم معمولا پس از چند دوره جشنواره از این دست، ناگهان به دوره ای میرسیم که پر از اثاری است که به نظر توقیفی می ایند! انگار که بخواهند هرفیلمی که در مدیریت قبلی به سطل زباله ریخته شده را بازیابی کنند! و اتفاقا می بینیم که بهترین فیلم و کارگردان ان سالها، بعدا سر از جشنواره های خارجی در میاورد، و فیلمهای نامطلوبی از لحاظ فرهنگی اجتماعی دینی از وی می بینیم. 

نه اینکه بخواهیم بگوییم جشنواره های خارجی لزوما، اتفاق ناخوشایندی است، اما وقتی رنگ و بوی سرسپردگی خودباختگی و بی فرهنگی به خود می گیرد، تعبیر دیگری پیدا می کند! 


گرچه که در سالهای اخیر و در دولت دهم، شاهد مدیریت فرهنگی قوی ای بر سینمای ایران نبودیم، با اینکه اصحاب سینما ، هر آنچه که دوست داشته اند بر پرده ی سینما و بر روی انتن تلویزیون رها کرده اند، اما ، صرف اسما اصولگرا بودن دولت دهم، و اتفاقات سیاسی اخیر کشور، فرصت خوبی برای بروز بداخلاقی های بیش از حد جماعت دایم معترض سینماگر شده است! 

و حالا با روی کارامدن دولتی که سیاست هایش به اصلاحات نزدیک است، فرصتی است تا خشم مثلا فروخورده ی چندساله را رها کرده و عقده گشایی کنند! 

و دقیقا به همین علت است که در جشنواره ی امسال بازهم شاهد بازیابی سطل زباله ی فیلم های توقیفی هستیم! 

و به خاطر همین است که امسال قرار است سال تحویل سینمای ایران باشد...

و بازهم برای همین است که دوست دارند اینطور القا کنند که سال اشتی است! ظاهرا قرار است که حسابی از خجالت سالهای دور از خانه!!! در بیایند! 

و بازهم در این بین، حقوق ملتی پایمال می شود که کسی داعیه دار دفاع از فرهنگ دینی از بین رفته ی انها بر پرده ی سینما نیست. 

و کسی نیست تا بگوید، تا کی اکثریت محقی مجبور خواهند بود ، فرهنگ اقلیت زیاده خواه از خود راضی ای را به جای فرهنگ اصیل اسلامی -ایرانی به خورد نسل آینده بدهند؟!



بانوی اردیبهشتی
۰۹ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



من از کل سریال ستایش تنها به دیدن چندین قسمت پراکنده و شنیدن داستان، بسنده کرده ام! و حتما میدانید که سریال های ایرانی هم معمولا با دیدن چند قسمت از انها کل داستان را می شود فهمید،

چیزی که در فصل اول و حالا در فصل دوم ستایش توجهم را جلب کرد، الگویی است که سعی دارد از خانواده ایرانی نشان بدهد.

حالا این سوال برای من به عنوان مخاطبی که در این جامعه زندگی کرده است پیش میاید که واقعا شخصیت پردازی و قصه چقدر به واقعیت خانواده ی ما نزدیک است؟! 

اساسا چند درصد از پدر شوهرهای ایرانی! تا این حد رذل و بداخلاق و ظالم اند! و چند درصد از عروس های ایرانی انقدر بدبخت!!! 

چرا دوست داریم با نشان دادن موارد ناهنجاری که در جامعه عمومیت ندارند، انها را رسمیت ببخشیم؟ 

بیایید جدی تر نگاه کنیم! تلویزیون چه بخواهیم و چه نخواهیم یک رسانه است که چشمان مخاطب و در نهایت قلب و ذهن انان را مدیریت می کند! تاثیری که رسانه های تصویری بر فرهنگ عمومی دارند چندین برابر رسانه های مکتوب و شنیداری است! علاوه بر اینکه تلویزیون در فرهنگ خانواده های ایرانی همواره عضوی از خانواده است که بر سر سفره های غذا و در کنار خانواده همواره حضور دارد! 

حالا شما فکر می کنید، تاثیر الگوهایی که در سریال ها و فیلم ها مطرح می شود، در دراز مدت ، بر فرهنگ خانواده ها چه خواهد بود؟ 

دختران ایرانی با دیدن این سریال چه احساسی نسبت به اینده شان پیدا می کنند؟ 

علاوه بر این اشکال اساسی دیگری که بر این سریال وارد است، ترویج عرفان بودایی و توجیه آن در ذهن مخاطب است! 

سکوت بره وار  و احمقانه ی ستایش در مقابل ظلم پدر شوهرش و تنها سلاح وی که اشک است، شیوه ی بودایی را در ذهن تداعی می کند!! البته به شکلی ناقص تر و ناشیانه تر.

عرفان بودیسم بر پایه ی سکوت و تحمل ظلم های وارد شده از طرف کسی که معمولا نماد حکومت است ، شکل می گیرد. از این طریق که کاراکتر مورد نظر که معمولا هم زن است ، با تحمل ظلم های عجیب و مکرر به رشد و تعالی روحی و معنوی می رسد! و تنها به همین تعالی روح و پراکندن عطر خوش انسانیت ! در مخیط اطرافش بسنده می کند! و برایش کافی است که آدم خوبی باشد!!! حال آنکه در تعالیم دین اسلام  سکوت در مقابل ظلم توجیه و جایگاهی ندارد.

در تاریخ نیز می بینیم که بودیسم همواره مورد حمایت انجمن های صهیونیستی و علی الخصوص امریکاست. چرا که با ترویج این فرهنگ فریاد مخالفانی که بر سیاست های ظالمانه ی صهیونیستی روز به روز کمتر و در نهایت خاموش می شود! 

از مثال هایی که می شود برای سریال های خارجی ای که مروج اینگونه فرهنگ بوده اند زد، سریال یانگوم یا جواهری در قصر است! که بازهم شخصیت اصلی داستان، سکوتی بره وارد در مقابل ظلم دارد، و عملا کار خاصی که انتظار داریم انجام نمی دهد.


این اشکالی که بر سریال ستایش می توان وارد کرد، انقدر بزرگ و مهم هست که بتوان کل کار را مردود دانست و از خیر ساخت و پخش فصل دوم ان گذشت! 


بانوی اردیبهشتی
۰۸ بهمن ۹۲ ، ۲۱:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...


آوای باران سریالی است که این روز ها خانواده های ایرانی را تقریبا پای گیرنده نشانده است!

این اولین کار اقای سهیلی زاده نیست که در  این فضا سیر میکند!

فضای یک درام خانوادگی و عاشقانه ! از نوعی که  مخاطب با روحیات رمانتیک ، آن را می پسندد و به همان علت مورد علاقه ی بینندگان ایرانی قرار می گیرد که سینمای هند!

قصه ی سریال کاملا عاطفی است! و می شود به حد خوبی گفت که از روی فیلمنامه های هندی کپی برداری شده است! و اگر بخواهیم خیلی دست بالا نگاه کنیم ، بخش هایی از قصه و کاراکتر ها را از داستان بینوایان ویکتور هوگو کش رفته است!

با کمی تسامح می شود گفت:

شخصیت باران به کوزت شبیه است! 

شکیب و زنش خانواده ی تناردیه!

دایی طاها ژان والژانی که به شدت استحکام شخصیتش کمرنگ شده ! 

نادر و زنش که نماد عقده های سرکوفته ناشی از تحقیر طبقاتی از طرف دایی طاهایشان هستند! 

و کیانوش که مبنای عملکردش در سریال بازهم براساس عقده های ناشی از فقر است.

عقده هایی که بر مبنای روانشناسی فروید شکل گرفته اند.

و  فرید که فرشته ی نجات ، باز کننده گره ها، شخصیت تماما سفید داستان های رمانتیک ، و نقض کننده ی پدر و مادرش است!

شخصیت مرضیه نیز با لحن  نچسب دیالوگ هایش که سعی کرده خیلی! تاثیرگزار باشد به دل نمی نشیند!


اما ای کاش که همین تقلید نیز هنرمندانه تر انجام میشد.

متاسفانه شخصیت پردازی ها  بیشتر از حد انتظار سطحی است. و تا میخواهیم تلاش کنیم به درون روح انها وارد شویم و باورشان کنیم ، با دیالوگ هایی که بیشتر شبیه نثر مسجع هستند و اصلا با بازیگر متناسب نیستند حالمان گرفته می شود!

علاوه بر این داستان نیز به کندی پیش میرود  به شکلی که نمی شود گفت آوای باران یک سریال حادثه محور است یا یک درام روانشناسانه که قصد تحلیل شخصیت هایش را دارد....


علیرغم میل باطنی مان کم کم باورمان می شود که آوای باران چقدر خاطرات مارا از سینمای بالیوود زنده می کند! فیلم هندی ای که قسمت های منشوری رقص و آوازش قلم گرفته شده است. و هدفی جز دستمال به دست کردن مخاطب برای پاک کردن اشک هایش ندارد!


اما اگر بخواهیم با نگاهی جامعه شناسانه تر به داستان نگاه کنیم، آوای باران در تحلیل زندگی طبقاتی و واقعیت های قشرهای خاصی از مردم موفق عمل نکرده است. بازهم به دلیل همان سطحی نگری و عدم پرداخت دقیق به موضوع. 

علاوه بر اینکه پاکدستی  بیش از حد و خلاف های دوست داشتنی! جماعت بی خانمان و بی نوا،  و چرک و کثیفی بازهم اغراق امیز جماعت ثروتمند، ما را به یاد کلیشه ی روسپی مقدس میاندازد! اما این بار "گدای مقدس!" 

جوری که در نهایت مخاطب فکر می کند که لزوما فقرا به هر نحوی باید حقشان را از حلقوم همه ی پولدارهای کثیف بیرون بکشند!

و  بدتر از همه اینکه دست اندرکاران به ما قول پایان بندی غافل گیر کننده ای را داده اند که همه ی "آدم بد ها" به عقوبت عملشان می رسند! 

این در حالی است که سریال 40 قسمت است و تا قسمت 37 ام به همین سیاق پیش رفته است!

ما را بیشتر یاد فیلمهایی میاندازد که به خاطر گرفتن مجوز و تشویق شدن توسط مدیران ظاهر بین و خودشیفته ی دولتی ، به خاطر داشتن پیام اخلاقی ، چند دقیقه عقوبت عمل و نصیحت هم تهش اضافه کرده باشند!

فیلمهایی که 90 درصد زمانشان به شیرجه زدن شخصیت ها در گناه و خلاف می گذرد و 10 دقیقه ی پایانش ناگهان همه توبه می کنند و عقوبت می شوند! حالا شما قضاوت کنید که میزان تاثیر گزاری کدام قسمت از فیلم در  "ضمیرناخوداگاه" مخاطبی که با گارد باز فیلم را نگاه می کند ، بیشتر است؟...

در نهایت می توانیم بگوییم ، آوای باران ، بارانی است که ابرهایش از هند آمده اند!




بانوی اردیبهشتی
۰۶ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۳۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




هیچ چیز انقدر بد نیست...

هیچ چیز بدتر از این نیست که 

مجبور باشی 

کاری را که دیگر به آن به آن تعلق نداری...

هی ادامه بدهی..

وهی ...

کش بیاید..

مثل یک بعداز ظهر کسالت بار و کشداااااااار تابستان....

که هیچ وقت تمام نمی شود....

بدتر از این نیست که

به جایی که هستی 

تعلق نداشته باشی...

مث مهاجرتی که...

بلیط برگشتش تاریخ ندارد..

 و تو کلی کار داری برای 

برگشتن....



بانوی اردیبهشتی
۰۶ بهمن ۹۲ ، ۲۰:۳۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



چه کسی باورش می شد...

که محرم

واقعا دوباره برسد.....


.

.

.


بانوی اردیبهشتی
۱۴ آبان ۹۲ ، ۲۲:۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله


بسم الله



همه مان دانش اموز که بودیم ۱۳ ابان روز دانش اموز بود برایمان! روز جشن و سوزاندن پرچم امریکا! روز خواندن سرود امریکا امریکا مرگ به نیرنگ تو....


اما بعدها فرق کرد... 

خداروشکر که دولت روحانی هم سرکار آمد تا ما دانش اموزان دولت هاشمی و دانشجویان دولت احمدی! معنی "مرگ بر امریکا" را تازه بفهمیم! 


خدا "آقا " را برایمان حفظ کند... 


سیزده آبان امسال نسبت به سالهای اخیر اهمیت بیشتری دارد... همه هم میدانند... بعد از روی کار آمدن دولت این اولین مناسبت سیاسی را باید محکم گرفت که بعضی ها بدانند ما لباس های جنگمان را در نیاورده ایم..اگر بعضی ها بیش از حد پسر خاله شده اند! .... و ظریف! برخورد می کنند.

بدانند که امریکا با هرانچه رنگ الهی دارد دشمن است و بر عکس سیاست مداران ما که بیش از حد خونسرد و خوش بین اند تا نابودی نهایی ما تلاش می کنند! چه با انرژی هسته ای چه بدون انرژی هسته ای! چه با احمدی چه با روحانی! ....


شعار مرگ بر امریکا افراطی نیست. اقا سال ۸۳ گفته اند که مثل اعوذ بالله من الشیطان الرجیم است...

انقلاب اسلامی ما با لبخند به روی دشمن خدا ، جمع پذیر نیست. 

...

بانوی اردیبهشتی
۱۲ آبان ۹۲ ، ۱۴:۵۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



محرممان از عرفه شروع می شد..

و حتی مدت ها قبل از ان...

دهه را که اصلا نمی فهمیدیم چطور می گذشت... عشقمان این بود که کاری انجام بدهیم در حد وسعمان...

میدانستیم که هیچ چیز نیست... اما خجالت می کشیدیم سر سفره بنشینیم و هیچ کاری نکنیم...

ایامی بود که برکتش وصل می شد به جنوب...


امتحان نیم ترم ها همیشه توی ان ایام بود...نمی خواندیم! نمی شد بخوانیم! از غیب ، من حیث لایحتسب جواب ها سر امتحان می رسید! وگرنه حسابمان با کرام الکاتبین بود اخر ترم!! 


فتح خون! کتاب آه... همیشه دستمان بود.. حتی اگر خوانده نمی شد.... ایمیل های روزشمار...اسمس ها...

سر شلوغی ها و زنگ های مکرر تلفن... و استرس  کار های نیمه کاره و بدهکاری ها! (از لحاظ مالی دقیقا! )



شب که میشد و تازه وقت هیات رفتن و روضه ، خوابمان می برد... البته اگر به موقع می رسیدیم خانه ،که نمی رسیدیم... 


لب تاب و نرم افزارهایی که وقتی هنگ میکرد باید با چفیه نوازشش میکردی تا دوباره زنده شود و کار نپرد!!

غصه بخوری از اینکه چرا طراحی حرفه ای بلد نیستی تا چیزی که توی قلبت می گذرد را برای "او" به تصویر بکشی....


بعد که ازمان گرفتندش ، فهمیدیم چقدر بی معناست که کاری نکنیم برای اقامه ی عزایش....قبلا نمی فهمیدیم...هنوز هم...


..........


پ.ن : پس از یک ماه...


بانوی اردیبهشتی
۰۳ آبان ۹۲ ، ۱۹:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




سیاست زده را نمی بینی مگر در دو حال..

یا از کنار چیزی بی تفاوت می گذرد 

یا با چیزی مخالفت می کند...




پ.ن1 : واضح است که منظورم از "سیاست" یک نوع اخلاق است...یک نوع فضای فکری

پ.ن2 : و البته 90% سیاسی کار ها هم اینطوری هستند! متاسفانه...

پ.ن3 : همین ها در 99% مواقع فکر می کنند دارند کارفرهنگی می کنند!!!! :|

بانوی اردیبهشتی
۰۱ شهریور ۹۲ ، ۲۰:۳۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



گیسویت

بانوی اردیبهشتی
۲۶ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۳۳ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲ نظر

بسم الله




کارخانه ی قند را برای حال فرهاد تاسیس کردند
اما ...

هیچ قندی، شیرین نشد!




مدادتراش

بانوی اردیبهشتی
۲۵ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۵۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



roze

بانوی اردیبهشتی
۲۲ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله





در شرح مظلومیت "آقا"...و اساسا همه ی آن ها که دلشان برای "دین خدا" می تپد ، می شود به اندازه ی همه ساعت های رای اعتماد کابینه از مجلس حرف زد!


فقط سیاست مداران هستند که می توانند هردو درباره ی یک موضوع حرف بزنند ، زیر پرچم یک نفر به ظاهر سینه بزنند ، و خودشان را پایبند به چیزهای مشترکی نشان بدهند ، و نتایجی بگیرند که صدوهشتاد درجه باهم متفاوت است! 




بانوی اردیبهشتی
۲۲ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله


یک مدت مدیدی بود دوست داشتم که اخلاق مردم کوفه را کار کنم... انقدر که کوفی می بیند ادم این روزها...

بدیهی است که برای مطالعه متن باید عکس را ذخیره کنید...



اخلاق کوفه

بانوی اردیبهشتی
۲۲ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۵۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله





بانوی اردیبهشتی
۱۹ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۱۲ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




فکر می کنم این یک نوع بیماری است!!

این که هیچ قالب وبلاگی به دل من نمی نشیند!

:|


حتی وقتی عکس و رنگش را خودم انتخاب می کنم! 

خدا همه مریض ها را شفا بدهد! 


...

بانوی اردیبهشتی
۱۹ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




در نوشتار قبل مختصری درباره ی اصل فضاسازی صحبت کردیم. حالا میخواهیم به دونمونه اصلی فضاسازی یعنی فضاسازی از نوع غربی و فضاسازی با توجه به اموزه های دینی اشاره کنیم....


بانوی اردیبهشتی
۱۹ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۱۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



معمولا بسیاری از ما دغدغه ی کار فرهنگی داریم...وقتی صحبت از وضعیت حجاب ؛ سینما ؛ خانواده یا مدرسه می شود همه ما حرف هایی داریم که همگی نشان از دغدغه و نگرانی ما برای موضوع مهمی به نام فرهنگ دارد. اما معمولا در انجام کارهای فرهنگی یا تصمیماتی که می گیریم ، دچار غفلت یا اشتباه می شویم. میخواهیم درباره ی این صحبت کنیم...


بانوی اردیبهشتی
۱۹ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




یک حس خوب...

کسی که خیلی احترامش می کنی ، 

و همه را به خانم فلانی صدا می کند، 

ناگهان

تو را به اسم کوچک خطاب کند! 

با پسوند جان! 



پ .ن:   :))


بانوی اردیبهشتی
۰۹ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۴۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله





بانوی اردیبهشتی
۰۸ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




بانوی اردیبهشتی
۰۸ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۰۹ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




خدا، بیا عقل هایمان را روی هم بریزیم دوتایی...ببینیم چی شد که نشد...؟


-شاید قسمت نبود..هان؟

-نه ،،می شد که بشود خودت نخواستی..

-من؟!! چه کار باید می کردم که باور کنی می خواهم؟... 

-.......

-چرا حرف نمی زنی ، خب بگو ، چه کار می کردم :((

-یک لحظه توی دلت شک کردی ، یعنی می تواند؟.. 

- ...،،، 


کات...


پ.ن : امسال همه سخنرانی های امیدوارانه قسمتم می شود. 


بانوی اردیبهشتی
۰۶ مرداد ۹۲ ، ۱۲:۲۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




بچه که بودیم 

ماه رمضان دلمان غنج می رفت برویم دیدار دانشجویی اقا...

چون بچه بودیم و کسی آدم حسابمان نمی کرد ، هرگز بهمان کارت ندادند! 

بعد که کار کردیم و بزرگ شدیم

چون نسل سوخته و نیروی بدرد نخور!!! بودیم 

بازهم کسی آدم حسابمان نکرد و هیچ....



پ،ن : ...(.... )اون منطقی که...   :|

بانوی اردیبهشتی
۰۵ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۱۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




یک چیزی مثل یک هویت مشترک هست توی قلب های یک ملت...

یک چیزی که باعث می شود 

وقتی برترین فوتوبلاگ های جهان را نگاه می کنم

از بین هزاران عکس 

فقط ان هایی را که عکاسشان ایرانی است

درک کنم.....



همین...

بانوی اردیبهشتی
۰۴ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۵۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله





زندگی بعضی ادمها را که نگاه می کنی ، انگار  نماد بدبختی و بیچارگی ، و حتی به تعبیر بقیه بدشانسی...

نمی دانم چه حکمتی است....که روزگار به بعضی ها سخت می گیرد...زیاد... زیاد....

اصلا به هرکار و هر جیزی دست می زنند سیاه می شود...

دنبال دلیل نمی گردم...نمی خواهم بگویم اثر چه و چه .... و شاید امتحان...اما می دانم خدا بعضی ها را بدجور امتحان می کند...

همیشه دعا کرده ام خدا ملایم امتحانم کند!!! 

در عوض..

بعضی ها هم هستند که دست به هرچیزی می زنند طلا می شود... جه از نوع مادی جه معنوی....


این روز ها می ترسم..

هرچقدر به شب های قدر نزدیک تر می شویم بیشتر می ترسم.... 

خدا گاهی بیاید پایین دستم را بگیرد بگوید نگران نباش... من هستم...

 


پ.ن : رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر...

قدر نوشت : کربلایتان را بگیرید اگر نرفته اید... می دهد اگر دلتان پر بکشد... 

بانوی اردیبهشتی
۰۲ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۴۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

بسم الله



الان با توجه به اینکه امار ای پی های غیر ایرانی که وارد وبلاگ حقیر میشن از مرز ۵۳٪ گذشته ، احساس وظیفه می کنم مطلب دو زبانه بنویسم! 



پ.ن : مخاطب محوری در این حد :))

بانوی اردیبهشتی
۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۵۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




ساعت ۱۰:۳۰ بود  حاضر شدیم بریم مهمونی! خوشحال و خندون راه افتادیم. تو راه ماشین هی خاموش کرد! چند بار وسط خیابونی به شلوغی شریعتی! فقط خدا رحم کرد از پشت کسی بهمون نزد....

خلاصه یه بار خاموش شد و دیگه روشن نشد هرکاری کردیم! 

وسط سه راه ضرابخونه وایساده بودیم! 

چند تا مرد هیکل درشت سیبیل کلفت! وایساده بودن کنار خیابون! بابام پیاده شد ازشون خواهش کرد بیان کمک ماشینو تا کنار خیابون هل بدن! 

چون ترسیدن النگو هاشون بشکنه! گفتن شرمنده و نیومدن کمک! 

ماشین ها با سرعت بوق زنون از کنار ماشین رد می شدن! خلاصه اخرش من و بابام دوتایی شروع کردیم هل دادن ماشین! 

یه دختر چادری رو تصور کنین که داره ماشینو هل میده! :| 

خلاصه همون موقع یه ماشین زد بغل و ۴ تا جوون مو سیخ سیخی پریدن پشت ماشینو گرفتن هلش دادن کنار خیابون! 

بعدم سریع کاپوتو زدن بالا ببینن می تونن کاری کنن یا نه! 

ماشین جوش اورده بود... 

کنار خیابون وایساده بودیم منتظر بودیم که ببینیم چی میشه، که  یه ماشین با یه موتور تصادف کردن پخش زمین شدن! 

بعدش دعوا و عربده کشی و بزن بزن و کتک کاری!!!  :| 

جوونایی هم که اومده بودن کمک ما رفتن که توی دعوا مشارکت کنن با نیت جداسازی طرفین از هم! 

خدا خیرشون بده امشب خلاصه کلی کار خیر و ثواب کردن :)) 

یه نیم ساعتی وایسادیم تا ماشین خنک شد و بالاخره روشن شد! 

ساعت که از مهمونی گذشته بود ، سروته کردیم به سمت خونه! 

اروم اروم می اومدیم ، که دیدیم در صندوق عقب باز شد! 

سعی کردیم ببندیم ولی بسته نشد! 

با در باز رسیدیم خونه! 

بعد دیدیم که نمیشه صندوق عقب بازو ول کرد کنار کوچه! مخصوصا که تحربه دزدیده شدن زاپاس رو هم داشتیم! 

تصمیم گرفتیم زاپاس رو اقلا دربیاریم ببریم تو خونه! 

حالا پیچ زاپاس باز نمی شد! :(((

خلاصه شب خوبی بود خیلی خوش گذشت...

البته پیچ زاپاس بعد نیم ساعت زور زدن و ور رفتن باز شد! 

:))

و ما ساعت ۱:۳۰ رفتیم که بخوابیم :))

بازم خداروشکر اتفاق بدی نیافتاد. 

این بود مهمانی من. 




بانوی اردیبهشتی
۰۲ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۳۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر
بسم الله


میدانی...
بعضی ها هستند که تا هستند , بودنشان را نمی فهمیم...

امسال صدای مداحی و سینه زنی خانه ی حاج اقا که می اید...
دلم هوایی می شود...

اما..
دل و دماغ رفتن ندارم...
:((


اولین ماه رمضانی است که حاج اقا مجتبی نیست...
خدا پدر و مادرمان را تا همیشه خیر بدهد که از بچگی دستمان را گرفتند بردند پای منبر همچین ادم هایی...

راهنمایی بودم... خیلی نمی فهمیدم... یک دفتر میگرفتم دستم, حرفهای حاج اقا را یادداشت می کردم..

چند وقت پیش که دوباره رفتم سراغشان
دیدم حالا که
بیشتر نمی فهمم...
هعی...
بانوی اردیبهشتی
۰۱ مرداد ۹۲ ، ۲۳:۰۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




اینکه همیشه ماه رمضان باشد...

اینکه همیشه ادم انقدر به خدا نزدیک باشد...

اینکه ادم توی ماه رمضان انقدر حرفهای کلیشه ای میزند!! :))

.

.

.

خوب است...

خوب مثل تو...

خوب است که ادم از شر شیطان و نفس خودش در امان باشد...

خوب است که توی بغل خدا بروی...

همه سال فراموش می کنیم خدا داریم....انقدر که برای تدبیر و برنامه ریزی خودمان حساب باز می کنیم بعنی که باور نداریم همه چیز یک جای دیگر حساب می شود...




چقدر خوب است که ادم خدا باشی...

خدا کفالت ادم را به عهده بگیرد...




پ.ن : دعای مجیر یادتان نرود این روزها

پ.ن 2: خدا خیلی بیشتر از ان چیزی که ما فکر می کنیم از دستش کار بر می اید! باور کن... و خیلی بیشتر از ان چیزی که ما فکر می کنیم پای دردودل ما نشسته است...

بیایید کنارش بمانیم....



بانوی اردیبهشتی
۰۱ مرداد ۹۲ ، ۱۹:۳۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



یک از دوستان در پلاس ، نوشتن یک تحلیل سیاسی خوب که درست از آب دربیاد رو با پختن یک خورشت ( خودم میدونم خورش درسته ولی وقتی می نویسی خورشت ، این ت اخرش کلی خوشمزه اش می کنه مث فرق غذای با نمک و بدون نمک :)) ) 

خوب که برنجشم ته دیگ سیب زمینی داشته باشه مقایسه کرده بودند. 

و از مخاطبان خواسته بودند که بگن از کدوم بیشتر لذت می برن :))

جالب اینجاست که اکثر خانوما از  دومی لذت می بردند! :))

و آقایون هم از خوردن یه خورشت بیشتر لذت می بردن تا خوندن یه تحلیل سیاسی خوب :)



اینکه ادمهایی که کامنت گذاشته بودن لزوما ادمهای خونه داری هم نبودند ، کسانی بینشون بود که خبرنگار بودند یا تحصیلات خوب در رشته های علوم انسانی داشتند حتی :)) 



پ.ن. : سیاست نون و آب نمیشه ! 

بانوی اردیبهشتی
۳۱ تیر ۹۲ ، ۲۱:۴۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله



این را می فهمیدیم, که کار برای خدا باشد, خودش کارش را کفایت می کند...در واقع دیده بودیم...باور کرده بودیم...دستش را می دیدیم...

همانطور که بعضی کارها, کارخداست, بعضی هاهم "آدم خدا" هستند... ادم خدا باشی , یعنی همان که تحت تکفلش خودش باشی! کارمند خداباشی! همه ی زندگی ات میافتد گردنش!

اما بعضی ها هم دوست دارند "ادم خود"شان باشند! و برای ادم خودشان شدن, حاضرند ادم یک نفر هزار برابر پست از خودشان بشوند...
بانوی اردیبهشتی
۲۸ تیر ۹۲ ، ۰۰:۳۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر
بسم الله



و من یتق الله , یجعل له مخرجا,و یرزقه من حیث لایحتسب, ومن یتوکل علی الله, فهو حسبه...

بعضی هایمان هم هستیم که فقط توی یک فصل خاص زندگی مان به قسمت های خاصی از خدا ایمان می اوریم...
یادم هست ان موقع ها , توی مجموعه, همیشه این ایه را بالای دفتر مشق هایم می نوشتم...وچه معجزه هایی که برایم نمی کرد...
بعد امروز به خودم میایم...که خدا این حرف را برای چهاردیواری مجموعه نزده...
فهمیدم که توی فصل های دیگر زندگی ام به این ایه ایمان نداشتم! و چقدر الان محتاج ترم...
یرزقه من حیث لایحتسب... چیزی بود که همیشه دیدم... اصلا گاهی فکر می کنم مگر از راه دیگری هم به جز همین لایحتسب خیر دیگری به ادم می رسد?...
خدا هم کافی برای تو که ادم حسابی باشی...
بانوی اردیبهشتی
۲۸ تیر ۹۲ ، ۰۰:۲۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



هفته پیش رفتم کتابخانه حوزه هنری عضو بشوم، 

با توجه به اینکه هنرجوی خودشون هم هستم و یکبار توی مصاحبه همه ی زیر و روی هنرجوهایشان را تحقیق می کنند! 

شماره سه نفر معرف می خواستند ، دوست هم قبول نمی کردند فقط فامیل! 

دادم! 


یک بار زنگ زدند طرف جواب نداده! 

امروز زنگ زدند گفتند معرف هایتان جواب ندادند ، 

لطفا تشریف بیاورید شماره جدید بدهید! 


اگر ادم ها برای ازدواج انقدر تحقیق می کردند ، امار طلاق توی کشور به صفر می رسید! 

مسئول کتابخانه فرمودند به معرف هایتان اطلاع بدهید ما زنگ می زنیم ، که گوش به زنگ باشند! 

معرف های ما بیکار نیستند! 

کتابخانه حوزه هنری هم سازمان جاسوسی امریکاست. 

من کتابخوارم! 

کتاب هایتان مال خودتان! 

این هم از کار فرهنگی مان! 

اگر شیطان پرست بودم و می خواستم به کتابهای سحر و جادو و رمالی و غیره و ذلک دسترسی پیدا کنم ، معرف که هیچ ، همان نهاد های مسئول امور انحرافی ، دو دستی کتاب را توی سینی می اوردند خدمتمان!!!! 

:| 

کتاب ها و همه امور فرهنگی مان ! را جوری پاسداری کنیم  که خدای ناکرده کسی استفاده نکند....



بانوی اردیبهشتی
۲۵ تیر ۹۲ ، ۱۱:۰۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله





تو رفته بودی و شب بود و آسمان، بی ماه
به عزت و شرف لاإله إلاالله....





شاعر: حسن بیاناتی



بانوی اردیبهشتی
۲۵ تیر ۹۲ ، ۰۰:۲۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله




هیچ وقت سیاسی نویس نبوده و نیستم 

اما وقاحت بعضی ها ، احساس خفگی به آدم می دهد....


باتشکر از اقای روحانی که هر روز بیشتر از دیروز دارند نشان می دهند که معنای اعتدال چیست! 

و با تشکر از اقای لاریجانی که اصولگرایی را هم عمیقا یادمان می دهند!


اعتدال معنی ای جز مسامحه در اصول ، و تند روی در بیان فحش های کوچه بازاری به دولت و نظام نخواهد داشت..

اقایان هر جور دوست دارند رفتار کنند ...

فقط ماییم که نباید پازل دشمن را تکمیل کنیم...

همه ی کسانی که مدعی سلب ازادی تو ی مملکت هستید ، ما ازادتریم یا شما؟؟؟؟؟ 

دست و پای ما را همیشه اعتقاداتمان بسته است... و حماقت ها و عدم راستگویی! های یک عده! 

ان کس که مدعی است ما هستیم! 

این ماییم که باید از شما تجلی حکومت مهدوی و عدالت علوی در شان یک مملکت را شیعه را مطالبه کنیم. 

انوقت شما از ما طالب چه هستید؟!!!



بانوی اردیبهشتی
۲۴ تیر ۹۲ ، ۱۱:۳۷ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله....




گاهی وقت هاست...

انقدر 

سینه فشرده می شود

که فقط می شود 

خیره شد و نگاه کرد...

و هی فشرده تر شد..

و فشرده تر...


و....

وقت هایی که اشک سرازیر نمی شوند...

و نمی شوند..

و نمی شوند...

و...

بانوی اردیبهشتی
۲۳ تیر ۹۲ ، ۲۰:۱۰ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله





صدا و سیما را به خاطر گند زدن به انگارهای دینی و مفهوم « خدا »  توی ذهن خودم هم نسلام و بچه هام 

هرگز نمی بخشم 



پ.ن : :((

بانوی اردیبهشتی
۲۳ تیر ۹۲ ، ۱۸:۲۵ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله



آدم 

که تو رارداشته باشد...



یک دست

سر زلف تو را داشته باشد...



یک چشم

به چشمان ترت داشته باشد....



یک دل 

به پریشانی شب داشته باشد....



یعنی که بهشت ای که خدا ساخته باشد!




بانوی اردیبهشتی
۲۲ تیر ۹۲ ، ۱۱:۲۸ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر

بسم الله...



نجف شهر عجیبی است..

باید نیمه شب ها توی خیابان هایش پرسه زد...

 و بی انکه گوش بزرخی! حتی نیاز باشد ، صدای تسبیحی که از سمت وادی السلام می اید را شنید...


باید صدای پای قاضی را که نیمه شب می رود حرم گوش کرد.‌‌..


و صدای هیاهویی را که از سمت درهای بهشت  به حرم باز شده ، شنید...


نجف ..

شهریست پر ظریفان 

وز هر طرف نگاری..

یاران صلای عشق است

گر   می کنید کاری....



بانوی اردیبهشتی
۲۰ تیر ۹۲ ، ۱۱:۲۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰ نظر